شیرعلی خان

تقدیم به هادی نازنینم…تولدت مبارک!

توی ده که می آمد و می رفت سر زمینها تا بار بردارد دخترهای ده راه می افتادند به دم قاطرش بابونه می بستند،بوی سینه های برآمده دختران خون چشیده مستش می کرد سر می گذاشت دنبال پرترین پیکری که لباسهای چیت گلدارش روی خودروهای سبزه زار خش خش می کرد،روی بلندای تپه جایی که می دیدند کسی می آید یا نه،طوری که درخت تبریزی پیر نگذارد کسی ببیندشان دست دختر را می گرفت روی سینه اش و چقدر شیرعلی خان حرف می زد…

برای دختر چلوارهای رنگارنگ می آورد از جایی به نام شهر که می گفتند بهار آینده شیرعلی خان دختر را می برد توی آن کلبه خرابه ی پای کوه که کسی جرأت نمی کرده برود آنجا جز مردعلی چوپان که گوسفندش خزیده بود لای هیزمهای شیرعلی  یک شب باران زده ای که با هم رفته بودند پی گوسفند و با هم چپقی کشیده بودند و مردعلی گفته بود از عطر بهارنارنج توی اتاقهای شیرعلی خان بوی باکرگی شنیده است.

دختر که پیراهن سفید با گلهای صورتی تنش کرد شیرعلی خان رفت!…مردعلی با دختر رفتند پای کوه توی کلبه اش را گشتند نبود،دختر هم گریه کرده بود و چلوارها را آتش زده بود و بعد رفته بود توی کلبه شیرعلی خان پیدایش که کردند خون از لای پاهایش دامنهای انبوهش را که حالا گلهایش سرخی می زدند خیس کرده بود،بوی تازه خون که گرم بود و آنقدر رفته بود که دختر فقط نگاه کرده بود به کمربند عریض که آویزان بود روی دیوار بدون پنجره ای گفته بود:«بکارتم را خودم زایل کردم…»دختر را همان جا جلوی در خانه خاک کردند و پیغام دادند به همه دهات که شیرعلی خان پابگذارد ده سرش روی سینه اش خواهد بود.

مردعلی خان کوتاه قد بود با شانه های پهن و پاهایش را می کشید روی زمین و وقتی رسید به ده بیشتر پاهایش را می کشید و رد پشت سرش زمین خیس و گلی جاده را رج انداخته بود و رسید به در خانه دختر گذاشته بودش روی زمین و مردم دیدند که شیرعلی خان خشک شده بود و معلوم بود که مدتی هست مرده و صورتش یک طرفش را خورده بودند جانورهای گرسنه و بوی عفنش را سه شبانه روز گلاب ریختند جلوی خانه دختر و اسفندانه سوزاندند تا رفت،شیرعلی خان شیرعلی خان نبود از اول و عیوض تنش را که لخت کرده بود غسلش دهد دیده بود و بعدا” ها فهمیدند شیرعلی خان کمربند را می بسته روی پستانهایش که آنقدر سفت بسته بود از شکل افتاده بودند و بعد شده بود شیرعلی خان…

______________________________

* با تکمیل و تصحیح تحت عنوان «شیرعلی‌خان» در سایت ادبی خزه منتشر شده است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.