از خدا نپرسیده‌م!

گاهی اتفاق‌هایی می‌افتند که احساس می‌کنیم قبلا” هم رخ داده‌اند، مثل آدم‌هایی که احساس می‌کنیم قبلا” هم دیدیم‌شان، مثل حرف‌هایی که انگار قبلا” هم شنیدیم‌شان، چیزی مثل تکرار حوادثی که نباید تکرار شوند، تکرار اتفاقات، حرف‌ها … آدم‌ها … حتی خواب‌ها … چیزی مثل تناسخ … یاد تناسخ روح می‌افتیم … مثل حرف تو که…Continue reading از خدا نپرسیده‌م!

گریه می‌کنم … هنوز!

خانه تاریک بود، نه این‌که شب باشد و چراغ‌ها خاموش، یک‌جور تیرگی عجیب و حزن‌انگیز، مثل حوالی غروب … کت و شلوار پدر را گرفته‌ام توی بغل‌م و با هانیه می‌رویم داخل آشپزخانه، سر راه کت و شلوار را می‌گذارم روی پشتی صندلی. مادر هانیه دارد چیزی سرخ می‌کند، روی دستش از بالای بند انتهایی…Continue reading گریه می‌کنم … هنوز!

خدا یا نا خدا؟

در آغاز تنها کائوس(آشفتگی نخستین)،تاریکی بیکران بود.آن‌گاه گایا،زمین ژرف‌سینه، و سرانجام، اروس، «عشقی که دل‌ها را نرم می‌کند»، به پیدایی آمد … اربوس و شب از «آشفتگی نخستین» زاده شدند و با درآمیختن با یکدیگر، به نوبه‌ی خویش اِتر(اثیر) و هِمِرا(روز) را پدید آوردند. گایا نیز به سهم خود نخست اورانوس را زاد که همان…Continue reading خدا یا نا خدا؟

غم‌هام …

آره پدر … شاید باید می‌نوشتم برای‌ت … نشد! … دلم خیلی برای‌ت تنگ شده، خیلی … باور می‌کنی؟؟ به همین راحتی دوسال گذشت؟! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سکوت زخم مرا تیر می‌کشد …

زیرِِ بم!

  افسوس…   کاش می‌شدم لابدهای ناگزیرم زیر آوار سلام‌های   بی پاسخم … گند به هر چه زمین است زیر بم!!!   هرچه می‌توانی گم شدم … حالا زخم بزن! آی    آدم‌های شکم‌باره … زمین لرزید … سقف    ریخت … من مرد … خب؟   مرد تنها ماند … زن تنها مرد ……Continue reading زیرِِ بم!

هستم و نیستم!

چقدر دلم نوشتن می‌خواهد، این‌روزها که نه می‌خواهم و نه می‌توانم این ازدحام جنون‌آور کلمات را به نظمی مطیع، مکلف سازم … کلماتی که می‌رمند و من پای تعقیب ندارم … رهای‌شان کرده‌ام که بروند و من مانده‌ام با حجم عظیم دردهایی که انباشته‌ام … گفته‌بودی نوشتن راهی برای فراموش کردن است … و من…Continue reading هستم و نیستم!

مارتین دیگر فرسودم – تکرار

  نشسته‌بودیم میان گل‌هایی که نشان بهشت داشتند و بوی برزخ!تو تن‌ت پوشیده در ابرق‌ترین حریرها، من‌م پوشیده در تو … خدا برای‌مان شعر می‌ساخت … ـ ما زیر درخت سیب هم‌دیگر را خواهیم‌ بوسید … خدای عشق به ما حسد خواهد برد … سرم روی شانه‌ای که هرگز نیاسود، آبی‌ترین شانه‌ات فرسود … اندوهگین‌ترینم، فریاد…Continue reading مارتین دیگر فرسودم – تکرار