* ظهرگاه بود، ظهر نود و نهمین بودی که نبود! یکی بود، یکی نبود … منم را زیر سایهی درختی مینوشتم که بر آغاز رویش زمین زیر پایم، نانوشته خواندیام …
سال: ۱۳۸۵
طرح یک داستان
«… صدا آنقدر بلند است که گوشهایش را میگیرد و خودش را پرت میکند توی سنگر، گرد و غبار و دود که فرو مینشیند کمی عقبتر میکشد و سر بلند میکند، شانهاش به چیزی میخورد و برمیگردد … صورتی که دیگر نیست میان خون و یک مشت گوشت و استخوان نیش باز کردهای را میبیند…Continue reading طرح یک داستان
بهار اتفاق قشنگی است!
* نوشته است: « پیچ خوردن آنیست که نهایت را خفه کرده است . نامجوها در سرم به دیوارهها فشار میآورد .نگاه آینه میکنم و بی آنکه از خیره در آینهدست بکشم خطاب به کنار دستی میگویم زشت شدهام . میگوید گاهی روحیات آدم به جسمش پاشیده می شود . برمیگردم میگویم یعنی اینقدر خراب…Continue reading بهار اتفاق قشنگی است!
چهل روز گذشت/م!
نیایش: وَ أقُولَ الحَمدُ للهِ الّذی أذهَبَ عنّی الْحَزَنَ …* چهل روز،سوختنم را نپذیرفتی، از وحشت نسوختنم، به سوزم کشاندی تا بمیرم و از این مردن برخیزم … چهل روز دیگر، به تنبیه نگاهم برخاستی و خشمت به تنگم آورد تا دستی خونین رهایم کند … آخ! ای پدر آسمانیام … چهل روز به خاکستر…Continue reading چهل روز گذشت/م!
این ریا نیست!
آن سال، که خودم را برای آزمون استخدامی آماده میکردم، نذر کردم ـ که کم اتفاق میافتد ـ که اگر قبول شدم، اولین حقوقم را بهطور کامل در راه خدا انفاق کنم. با همهی ادعاهایی که شد که چون بند پ خوبی ندارم موفق نخواهم شد، یاد حرفهای پدر آرامم میکرد که هموارهی کودکیام…Continue reading این ریا نیست!
سوز چوخ، وخ یوخ!
شاید مضحک و غیر علمی به نظر برسد اگر بگویم، با ارزیابی از کارکرد یک جزء، میتوان به ارزیابی یک کل رسید. تعمیم دادن منقوصات و مقصورات یک جزء از یک سیستم، نمیتواند دادههای مطلوبی از چگونگی بازده آن سیستم به دست بدهد. اما، مسلماً، به محض ورود به یک شهر دیگر، آنچه…Continue reading سوز چوخ، وخ یوخ!
انتری که لوطیاش بوسیده بودش!*
گوشیاش را میدهد دستم و میگوید: « ببینش! ولی چیزی نگو! »، دخترها را چشمبسته میآورند جلوی دو تا شامپانزه که جای دو تا پسر خوش تیپی که قبل از بستن چشمهای دخترها نشانشان دادهاند نشاندهاند و بعد یک موسیقی رومانتیک هوس برانگیز … دست هم که نباید بزنند … شروع میکنند به بوسیدن لبهای…Continue reading انتری که لوطیاش بوسیده بودش!*