۱)
ــ ابوالفضل … کجایی؟! … ابوالفضل بیا … بیا اینجا، ابوالفضل؟!
ــ از کتامین بدم میاد …
ــ ابوالفضل؟! بهم خونه بده، بچه بده، … ابوالفضل به برادرم هم خونه بده، به خواهرم هم … ابوالفضل من بچه میخوام آخه …
ــ بس کن خانوم! یکی کنارت هست که از داد و بیدادت سر درد گرفت!!
ــ ابوالفضل کو؟!
ــ ابوالفضل رفت! اونقده سر و صدا کردی که رفت!
ــ نه!! ابوالفضل نرو!! ( سرش را بلند میکند و انگار که با چشمهای بستهاش میبیندش باز آمرانه صدایش میزند ) ابوالفضل نرو! … ابوالفضل …
طوری لبخند میزند که انگار واقعاً کنارش ایستاده است، طوری حرف میزند که انگار میتواند بدهد و این هم بگیرد! ( من بچه میخوام ابوالفضل! )
ــ بس نکنی بیرونش میکنم ها!
ــ نه!!! بیرونش نکن! ابوالفضل نریها! بمون پیشم!
….
….
ــ اسم شوهرت چیه؟!
ــ اسم شوهرم چیه؟! … هه! … اسم شوهرم چیه؟! … هه! … اسم شوهر خودت چیه؟! … میگه اسم شوهرت چیه؟! … اسم شوهرم حیدره! ابوالفضل میگه بگم اسمش حیدره!!!
ــ حیدر؟! اونقده صمیمی صداش میکنی فک کردم ابوالفضل اسم شوهرته!!
ــ استغفرالله!!! توبه کن! زبونت رو گاز بگیر!!! ابوالفضل مرد بزرگیه! انقده بزرگه … خیلی بزرگه … به من بچه میده … خونه میده … گفتن بچهت قلب نداره … بچهم مرد؟!
ــ خب بچهای که ابوالفضل بده بایدم قلب نداشته باشه خب! … اگر خدا میداد قلبش رو هم روش میداد!
ــ نه!!! … ابوالفضل بزرگه! این حرف رو نزن! توبه کن …
….
….
ــ بیا جلو ببینم! تو کی هستی؟!
ــ من دوست دختر ابوالفضلم!
ــ استغفرالله! توبه کن! … زبونت رو گاز بگیر! …
ــ چیه؟! خب دوست دخترشم دیگه!
ــ خر!! توبه کن! بهش نزدیک شو! به پاهاش بیُفت!
ــ نزدیک شدم که دوست دخترشم دیگه! نزدیک نمیشدم که باهام دوست نمیشد!!
صدایش همچنان که دور میشود هست هنوز! توبه میکنم! به پاهایش میافتم! نزدیک میشوم! لا شریک لک!! لا اله الاّ أنت ….
۲)
هنوز چندی از سالی نگذشته است از طول عمر دولت فخیمه، که از برکاتش مستفیضمان کرده است فت و فراوان!، کجای دنیای متمدن شما، دولت، واردات داروی بیماریهای خاص ملتش را برای تقویت تولیدات داخلیاش قطع میکند تا، چه بخواهند و چه نخواهند، ایرانیاش را مصرف کنند و اگر نه، بنشینند تا کی، گروه تحقیق و بررسی کیفیت داروی کذایی، کارشان تمام بشود و بتوانند از هجوم موذیانه و برقآسای بیماریشان در امان بمانند؟! نه! خداییش کجای دنیا چونین چیزی سراغ دارید؟!
الان نزدیک دو ماه است که داروی آونکس دچار کمبود و نابود شده است و دستمان از ریش بلند دولت کوتاه است و پایمان از آنیکی دنیا، چند روزی هست که دیگر دارم از پا میافتم و گرفتگی عضلاتم را بسیار زندهتر و قبراقتر از سالهای ماضی حس میکنم! و این همه میسّر نمیشد مگر به برکت دولت نهم ( دامّه برکاته!) … به قول کسی، « هر چی میکشیم از دست این کوتولههاست!! »
۳)
فصل پنجم این سرزمین که فرا میرسد، انواع و اقسام فحشجات را میتوانی از هر نوع و تیپ دهانی نیوش کنی!! … خصوصاً توی تاکسیها. حالا که نمیشود سوار اتوبوس شوم، توی تاکسیها، گرم گرفتن فکّین اهالی ناشکر این مرز و بوم، گذر زمان و دلتنگیهای پشت چراغ قرمز ماندنها و اعصاب خوردگیهای توی ترافیک سرسامآور شهر را، بسی دلپذیر مینماید.
آویختگی میهنپرستانه روشنفکرانه اهالی فنون، آنقدر شیفتهام میکند که، بمانم از انتخابی شایسته برای فردای ایرانم! … این همه کاغذ! توی این وانفسای گرانی کاغذجات! و دفتر مشقهای باربی و دارا و سارا!، البته با این تریپهای هنرمندمآبانه و آتلیهای، آدم، فقط همین که قدمزنان، از نعمات جاری این فصل، فصل ارغوان، استفاده ببرد، حتی اگر نشده که نخواهد که رأی بدهد، چیزی از دست نخواهد داد، که لااقل، یاد میگیرد جلوی دوربین عکاسخانه که ایستاد، دستش را کجایش بگذارد، سزاوارتر است!!
حالمان، با همهی بدی احوالمان، بههم میخورد از این فصل نانجیب! … و از همه رأیهای ناگزیری که به بهای چندی پرس کباب و جوجه، توی صندوقهای سفید انداخته خواهند شد، بیزارم، و از همه چهرههای ماندگار و مدالآوران افتخارآفرین، که در عرض سی ثانیه، تشویقم میکنند تا، اندکی خوشبینانه با مسأله برخورد کنم، استفراغم میگیرد! …
۴)
حالم خیلی خیلی بد است! میبینید که!
۵)
از شرق و غرب هم، مؤکداً اعلام انزجار میکنم و تبرّی میجویم از همه نوع اُپوزوسیونی! به والله قسم وابسته به هیچ ارگانی نیستم جز خودم! …