موتیفات

 

۱. تازه از ام.آر.آی آمده بودم بیرون و داشتم لباس‌هایم را می‌پوشیدم که دوستم فرزانه از بیمارستان باهام تماس گرفت! اولین چیزی که پرسید این بود:« مهمونی هستی؟!»

 

۲. دختر خوب مامان‌ش دارد می‌خواندت! فکر کن در چنین وضعیتی بنشینی و میشل خوانی راه بیندازی چه حالی می‌دهد؟!

 

« دلم می‌خواست می‌توانستم کاری کنم که حضور من، در گفتار امروزم، و گفتارهایی که، شاید سالیان سال، باید در این‌جا ایراد کنم، ان‌چنان ناپیدا بنماید که به چشم نخورد. به جای آن‌که من رشته‌ی سخن را به دست بگیرم، دلم می‌خواست سخن مرا در برمی‌گرفت و به ‌آن سوی هرگونه سرآغاز ممکن می‌برد. دلم می‌خواست درمی‌یافتم که، در لحظه‌ی سخن گفتن، صدایی بی‌نام، مدت‌ها پیش از من، بلند شده است، و مرا کاری نیست جز آن‌که با آن صدا هم آواز شوم، دنباله‌ی عبارت را بگیرم، و بی ‌ان‌که کسی متوجه‌اش شود، چنان در تار و پود آن بخزم که گویی خود آن صدا، با یک لحظه بازایستادن، مرا به جای خود فراخوانده است. اگر چنین می‌شد، دیگر سرآغازی نمی‌توانست در کار باشد؛ و من، به جای آن‌که کسی باشک که گفتار از آن اوست، بیشتر؟، آن نقطه‌ی انقطاع کوچکی می‌شدم که در روال ایراد گفتار پیش آمده است، نقطه‌ی ناپدید شدن احتمالی‌ی‌ گفتار

 

میشل فوکو – نظم گفتار

 

۳. دل‌م رد بوسه‌هایت را می‌خواهد روی دهان‌م … وقتی خواب هستم هنوز و آهسته می‌خزی و تنها می‌مانم و ترس گرد می‌شود توی سینه‌ام … که اگر این رفتن تو،‌رفتنی باشد که برنگرداندت سوی من … اگر نشود ساعت که تند تند روی هم هوار شد، صدای زنگ ممتد تلفن بیدارم کند و بپرم روی‌ش و صدایت بجوشد توی گوشم:«بیدار شدی عزیزم؟»، صدایت روحی شود در وجودم، بلند شوم بنشینم مثل یک بچه‌ی خوب و بگویم خیلی وقت است بیدارم، صبحانه‌ا‌م را هم خوردم و ساعت ده می‌روم که جواب ام.آر.آی را بگیرم!!! … اوممم؟ … صدایت گم شود توی صدایم:«اوممم …» به همین راحتی … از خواب‌های پر دلهره بیدار می‌شوم … زنده می‌شوم … خوب من!

  

۴. برای بنت‌الهدی : «نقد یک دین، به مبارزه خواندن هیچ‌کس نیست. صرفاً تلاش من است برای اثبات آنچه تا کنون آموخته‌ام … مجالی برای درافتادن با تمام آنچه ایمان مرا به سوی تکاملی منسجم پیش می‌برد. در این راه خسته‌ شدن کمی غیرمنصفانه است زیرا که، راهی که راست است و صحیح هرگز موجب خسته‌گی نمی‌شود، آنچه موجب خسته‌گی رهگذر می‌شود، تکرار و تکرار راهی است که در خمی به بیراهه پیچیده است و عدم شناخت صحیح علایم و نشانه‌هایی است که او را به نوری عظیم می‌کشاند. وقتی در روی زمین دنبال خداوندی می‌گردی که سیاهی کعبه‌ات را سفید گرداند، تو را به سوی لات و عزی رهنمون می‌شوم … راهی که دل‌آزرده‌گی هم ندارد … خداوندانی شایسته‌ی آن‌گونه پرستشی که مطلوب است … زیرا خداوند من هنوز نمرده است!»

 

 ۵. جواب ام.آر.آی بوهای خوبی می‌دهد … دلم واپس می‌زند برای دیدن رد لبخندی رضایت‌آمیز روی لب‌های دکترم … امشب!


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.