نقد یک دین – بهائیت – ۱

 

«سالیانی است که تعدادی از رسانه های ایران مسائلی کاملا خلاف حقیقت موجود در جامعه بهایی  چاپ ومنتشر می کنند ازطرفی زمانی که در کتاب تاریخ مدرسه خود مطالبی کاملا خلاف واقعیت امر بهائی مطالعه کردم تصمیم گرفتم وقتی که بزرگتر شدم به هر صورتی که شده با هموطنانم ارتباط برقرار کرده وحقیقت امر بهائی رابه اطلاع عزیزانم برسانم وحال  این وبلاگ را من به نیت رفع سوتفاهمات موجود ایجاد کردم تا گامی باشد هر چند کوچک در راه نزد یکی بیشتر با هم وطنان وهم زبانان عزیزم. لذا از دوستانی که قصد مطالعه این وبلاگ را دارند در خواست می کنم بدون تعصب وبدون پیش داوری به مطالعه موارد ذیل بپردازند باشد تا با کمک هم این دیوار فاصله وسو ظن را از بین برده ودرکنار هم در راه ایجاد کشوری سربلند ومتحد گام برداریم .»

این نوشته را که می‌خوانی، شاید مثل من مور مورت بشود که سر از کار این بنده‌ی خدا درآوری که چطور است؟ من از این بهائیت چیزی نشنیده بودم!!! شاید باورتان نشود ولی حتی کسی به من نگفته بود که بهائی‌ها «نجس» هستند! خُب! پیش می‌آید ولی قابل چشم‌پوشی نیست، می‌دانم.

همان شبی که برای کار دیگری آمده‌ بودم اینجا و خیلی اتفاقی با این وبلاگ آشنا شدم، تا نیمه‌های شب بی آنکه خسته‌گی احساس کنم سخت و سمج خواندم‌ش … خواندن یک هم‌چون چیزی، آن هم وقتی چیزی در موردش نمی‌دانی و حتی یادت نیست آیا در کتاب‌های تاریخ مدرسه چیزی در موردش خوانده بودی یا نه؟ رنج‌آور است. خصوص اینکه موجودی باشی که ابداً از تاریخ دل خوشی ندارد! ــ البته من جزو معدود آدم‌هایی هستم که خاطرات‌م را با ذکر دقیق «تاریخ» طبقه‌بندی می‌کنم! یعنی برای اینکه چگونه‌گی ورود یک قلم خودنویس را به جرگه‌ی لوازم‌التحریرات‌م توصیف کنم ممکن است بگویم اواخرمرداد هفتاد و سه بود که … ــ القصه، من شروع کردم به خواندن این متون جلیله و شناختی هر چند مختصر من باب حضرات باب و بهاءالله و عبدالبهاء کسب نمودم.

این موجود مرموز که خود را «حب» معرفی می‌کند، آدم بی‌سوادی نیست! حداقل، خوب بلد است بنویسد. نوشته‌هایش هر کجا که رونوشت است، ذکر منبع و مأخذ دارند. آدمی نیست که دم به تله بدهد … خصوصاً که در همان ابتدا با یک سری اصل(؟) سعی در بستن دهان خواننده‌هایش دارد که احتمالاً ساز مخالفت سر خواهند داد! «جهت صرفه جوئی در وقت شما و نوشتن پاسخهای تکراری قبل از گذاشتن کامنت ونظر در وب اول مطمئن شوید که پاسخ سوال شما درپستهای وبلاگ نباشد چونکه در صورت تکرار اتهام یا سوال ازطرف شما برای جلوگیری از تکرار مطالب از ثبت نظر شما معذورم.» به این ترتیب، مثل من مجبور می‌شوید تا آخرین سطر مقالات حجیم‌ش را بخوانید تا بتوانید کامنتی بنویسید که با اینکه مشمول اصل فوق‌الذکر نمی‌شود ولی نویسنده‌ی وبلاگ، از درج آن در کامنتینگ‌ش خودداری می‌کند و پاسخی به آن نمی‌دهد*   این مقالات، چکیده‌های جالب و عجیب ناقص از تعریف «دین» بهائی هستند که نویسنه‌ی وبلاگ نمی‌تواند پاسخی دقیق و دندان شکن به مخاطبین‌‌ش بدهد ولیکن با ادای براهینی تکراری و گذر سطحی از دیدگاه‌های خواننده‌گان‌ش سعی دارد مانند مردی که هیچ استدلال روشنی ندارد ولیکن برای خاموش کردن هرگونه شعله‌ی مخالفتی، صدای خطابه‌اش را بلند‌تر و بلندتر می‌برد، گلوی خود و گوش شنونده‌هایش را می‌آزارد و ره به جایی نمی‌برد.

اصل سوم:«دوستانی که بر اثر تبلیغات غلط ومسموم فکر می کنند دیانت بهائی توسط  بیگانگان  انگلیسی و امریکائی و … ایجاد شده مطالبی در وب است که پاسخ این شبهات است لطفا در ابتدا مطالعه بفرمائید.»

من هم کاملاً موافقم! نه اینکه این دین ممکن است به راستی دست‌آورد انگلیس و آمریکا نباشد! نه، من مخالف این سیاست هستم که برای فرار از بحث و جر، ساده‌ترین راه را انتخاب می‌کنیم و هر اتفاق ساده‌ای را به این موجودات عجیب و غریب نسبت می‌دهیم.

اصل چهارم:«در تمام دنیا دیانت بهائی به عنوان دیانتی کاملا مستقل وجهانی شناخته شده است نه  به عنوان فرقه بهائی .»

من تمام دنیا را ندیده‌ام و از نظرات تمام مردم دنیا بی‌خبرم! ولی از آنجایی که خودم را جزیی از تمام دنیا می‌دانم در عجب‌م که چطور است که من در مورد این دین چیزی نشنیده بودم حالا اینکه دین است یا فرقه کاری ندارم. اینکه اصلاً در دنیا، دین کاملاً مستقل و جهانی وجود دارد یا نه؟ مطمئن نیستم. برای مثال، همین دین اسلام خودمان، دین مستقلی نیست! زیرا، این دین ریشه در تمامی ادیان گذشته دارد و از روح تمامی ملت‌ها سرچشمه گرفته است وشاید برای همین است که این چنین مردم جهان در حال گرویدن به آموزه‌های آن بوده و هستند. اگر دینی خود را مستقل معرفی کند دیگر جهانی نیست! و اگر جهانی باشد پس مستقل نیست!

اصل پنجم:«به نظر شما چرا علمای اسلام نمی توانند تمام اندیشه های عالم را مجاب کرده و انان را به سمت اسلام ناب هدایت کنند؟ آری به نظر من بسیاری از حقایق وجود خارجی دارند ولی انچه موجب عدم درک حقیقت میشود تعصب و پیش داوری  بعضی از نفوس است.»

خُب! سوال جالبی است. خداوند بارها حضرت محمد(ص) را مخاطب قرار داده و او را دلداری داده و می‌فرمایند که محزون نباشد که چرا هر چه بیشتر تبلیغ می‌کند گرونده‌گان به حقیقت اندکند، زیرا خداوند گوش و چشم و دل آنها را به روی حقیقت بسته است. این به این معنی نیست که این بشرها، آدمهای اندیشمندی بودند و خدا خواسته است گمراه بمانند، زیرا بارها در انتهای اشاراتش به نشانه‌های حکمت و قدرت‌ش، اولوالالباب را مخاطب خود قرار داده است. ولیکن، لا اکراه فی‌الدین، قد تبین ‌الرشد من الغی …

در هیچ برهه‌ای از تاریخ تمدن انسانی، هیچ عالمی از هیچ فرقه و آیینی نتوانسته است ادعا کند که قادر بوده است تمام مردم دوران خود را مجاب کند! و در ثانی، تعریف ما از «اسلام ناب» چیست؟! تعریف من از اسلام ناب، تعریف ساده‌ای است! همان تعریفی است که در قرآن امده است، ایمان آوردن به خدای یکتا و معاد … هر کسی تحت لوای هر دینی و آیینی که به این دو اصل ایمان و اعتقاد داشته باشد، مسلمان است و پیرو اسلام ناب است. ولی هر شیعه‌ای که امامان‌ش را شریک در قدرت خدا می‌داند و در دل، در زبان و در عمل بر این اصل فاسد مصرّ است، مسلمان نیست! این را من نمی‌گویم، این‌را خدا می‌گوید … 

      

اصل شش‌م می‌گوید:«دوستانی که فکر می کنید در  تمام ادیان قبل از اسلام به ظهور حضرت محمد بشارت داده شده لطفا با یک مسیحی یا یهودی مطلع تماس بگیرید و این موضوع را از انان نیز سوال کنید تا متوجه بشوید ایشان هرگز این موضوع را قبول ندارند.(همانگونه که شما بشارات قران را نسبت به ظهور جدید قبول ندارید)»

اینکه هیچ عالم مسیحی یا یهودی، نبوت حضرت محمد(ص) را نپذیرفته است، چیز تازه‌ای نیست و اصلاً مهم نیست! این‌که تمامی انبیای الهی هرگز مورد پذیرش گروهی خاص از «ملا» قرار نگرفته‌اند و حتی این گروه به شدیدترین روش‌ها با آنها مقابله کرده‌اند چیزی است که در قرآن بارها به آن اشاره شده است. همین حضرت مسیح(ع) خود با آن همه برهان روشن هرگز مورد پذیرش علمای یهود واقع نشد، تا آن حدی که مادرش را زناکار نامیدند! و سپس از در دوستی برآمده و انجیل و مسیحیت را تحریف کردند(داستان جالبی از این دست در مثنوی مولوی هست). این تکذیب‌ها تنها شامل انبیا نبوده است و حتی مردان بزرگ و اندیشمندان آزاده‌ی تاریخ هم بوده‌اند که در هر گوشه‌ی این دنیای پهناور که پا به عرصه‌ی وجود نهاده‌اند، مورد تکذیب گروه اکثریتی که دارای منافع مشترک هستند واقع شده‌اند.

اما، در خصوص ادعای شما مبنی بر عدم پذیرش نشانه‌های ظهور جدید در قرآن از طرف ما که به گمان‌م منظورتان، مسلمانان چه سنی و چه شیعه باشد، از پای‌بست ویران است! ابتدا اینکه، اصلاً در قران به ظهور جدید اشاره نشده است! آن‌چه در قرآن به آن تأکید شده است، وراثت مستضعفین است و تنها همین! و اما، مسلمانان به ظهور منجی معتقدند. اعتقاد به منجی آخرالزمان، در تمامی ادیان و آیین‌ها وجود دارد. هر چند خود من به شخصه با این مبحث هنوز مشکل دارم، ولی اگر ملاک بر تکذیب ظهور نبی باشد بله! ولی اگر ظهور منجی باشد نه! مسلمانان نیز به ظهور منجی ایمان دارند ولی ظهور پیامبری دیگر را که دینی بالاتر و کامل‌تر از اسلام آورده باشد یا بیاورد را هیچ دین و آیینی نمی‌پذیرد! زیرا، هر دین و مسلکی خود را کامل می‌داند، در نتیجه به تکامل مذهب و دین اعتقاد ندارد و چون شما، به استقلال آیین خود اطمینان قلبی دارد. تمامی ادیان به روایتی، این منجی آخرالزمان را متعلق به خود می‌دانند و با تمام قدرت به ستیز با ادعاهای سایر آدیان می‌پردازند. و شاید تنها، دین اسلام باشد که منجی آخرالزمان را شخصیتی فراگیر و به قول ما فراملیتی می‌داند، که تمامی محرومین دنیا را از یوغ استکبار و طاغوت و هر قماشی از این دست خلاصی خواهد بخشید.

 

ادامه دارد …

                                            ـــــــــــــــــــــــــــــ                                       

* سلام. تا جایی که وقت و حوصله‌ام قد می‌داد نوشته‌هاتان را خواندم. دلایلی که آورده‌اید بسیار ضعیف هستند دوست عزیز. من به عنوان یک مسلمان شیعه، بسیاری از اعتقادات شما را عامل هستم! ولی بهایی نیستم! و آنچه آموخته‌ام نه از چندین صد جلد کتب شما! که از یکی کتاب آسمانی بی مانند دین اسلام بوده است. دیگر اینکه برای اظهار نظر در مورد نظرات شما باید هم اینجا را خوب و با حوصله مطالعه کنم و هم کمی تدبر و تفکر را چاشنی جستجویی بی طرفانه بکنم! اما، همین هم باعث این نمی‌شود که نگویم به شما که هر کسی در هر عصری می‌تواند ادعای نبوت و امامت و خاتمیت بکند! من هممی‌توانم دست در جیبم کنم و ید بیضا بشوم، من هم به بسم‌اللهی می‌توانم روی آب راه بروم! این از معجزه! … (سنگ بزرگ علامت نزدن است نه؟) به هر ترتیب هیچ پیامبری نگفته بروید مشورت کنید و بر معجزه‌ای توافق کنید تا من همان را انجام بدهم! البته شاید این زاییده‌ی شعور متعالی جنابان بوده باشد الله اعلم! خب! مد روز بودن همین است دیگر! این یعنی توافق و معجزه‌ای دموکراتیک آوردن! … برای این لحظات بی‌خوابی شبانه، نیشی به گوشه‌ی لبم آوردن این حجم عظیم نوشته‌جات شما، غنیمتی بود … تا برسم به تدبر و تفکر و همین دست اوصاف!

/ کامنت من که توسط نویسنده ی وبلاگ فوق رد شد./

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.