پینوکیو

وَ إذا حیّیتُم بتحیّهٍ فَحیّوا بأحسَنَ منها أو رُدّوها إنّ الله کان عَلَی کُلّ شَیءٍ  حَسیبَا (نساء – ۸۶)

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پینوکیو

همیشه به این فکر می‌کردم که چقدر خوب می‌شد اگر وقتی دروغ می‌گفتیم، دماغ‌مان مانند دماغ پینوکیو دراز می‌شد؟ چقدر خوب می‌شد وقتی خونی را ریختیم، هم‌چون همسر مکبث، هیچ آبی رنگ خون را از دستانمان پاک نمی‌کرد؟ خیلی خوب می‌شد اگر دنیایی بدون خیانت و دروغ داشتیم. دنیایی که در آن من باور می‌کردم که تو دوستم داری … باور کنم که دروغ نمی‌گویی.

اما این را هم خوب می‌دانم که نادرستی را از چشم‌ها و حرکات عضلات صورت می‌شود خواند. می‌شود فهمید که کی دروغ می‌گویی و کی صادقی. باور کن نمی‌توانی پنهان کنی که درونت چه می‌گذرد، زمانی‌که کنارم دراز کشیده‌ای و نوازش‌م می‌کنی، من بوی خیانت را از رطوبت کف دست‌های بزرگ و زبرت می‌شنوم. زمانی که در خانه تنهایم می‌گذاری و می‌روی بیرون تا کمی هوا بخوری، من حس می‌کنم که چگونه قانع‌ش می‌کنی که آمده‌ای بیرون تا برای مامان‌ جان‌ت میوه یا شیشه‌ای آبلیمو بگیری. حتی وقتی می‌نشینی و خرمالوها را با لذت گاز می‌زنی، آنقدر غرق ریا هستی که نم نشسته توی چشمانم را نمی‌بینی که بلند می‌شوم و لباس می‌پوشم تا هر چه زودتر خانه‌ات را ترک کنم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* « من آمده بودم خالی شوم خدا … داری لبریزم می‌کنی، سرشارم می‌کنی از درد و رنج و اشتیاق … چقدر مانده تا پرواز؟ »

** « گنه‌کار توبه‌کار را نکوهش مکن،

به یاد آر که جملگی خطاکار هستیم»

دارم روزهایم را با بن‌سیرا خوانی می‌گذرانم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.