موتیفات اسفندانه

۱. هوا رقیق شده است و خورشید دارد گرم‌تر می‌تابد و روی شاخه‌های درخت آلبالوی پیر باغچه‌ی من، سر و کلّه‌ی جوانه‌ها پیدا می‌شوند و بوته‌های هرس نشده‌ی رُزهایم، دارند خمیازه می‌کشند و تا دیر نشده باید بیافتم به جان باغچه‌ام. قبل از آنکه درد را بفهمد!

۲. عموی بزرگ‌م را خیلی کم‌رنگ به خاطر می‌آورم. خیلی بچه بودم که رفت پیش خدا، عمه‌ام را ولی خوب به خاطر می‌آورم. مثل پدرم قد بلند بود و مهربان … هفده سال پیش او را نیز از دست دادیم. فقط پدرم مانده بود و عموی کوچک‌م. پدر پنج سال پیش درگذشت و امروز صبح، برادرم زنگ زد و گفت عمو، نماز صبح‌ش را که خوانده، … رفته پیش خواهر و برادرهایش …

حالا از تمام بزرگ‌ترها، یک دایی برایم مانده است و دو خاله …

۳. روایت «مرد شماره‌ی یک من» برایم در حکم برگ‌های پیچک معروف آن داستان کودکی‌هایم است … آخرین برگ‌ش که بیافتد … من هم خواهم رفت.

مرد شماره‌ی یک من، هر کسی می‌تواند باشد، ولی مطمئن باشید هیچ‌کدام از شماها نیستید که برایم کامنت خصوصی گذاشتید و اظهار تعجب کردید که چطوری فهمیدم شما روزگاری این‌طوری بودید. من همان ابتدا هم گفتم که مرد شماره‌ی یک من، هر کسی می‌تواند باشد و در عین حال هیچ‌کسی نمی‌تواند او باشد. برای نتیجه‌گیری خیلی زود است.

۴. شترمرغ را خیلی دوست دارم. خصوصاً آن چشم‌های درشت و سیاه‌رنگش را و آن پرهای سیاه و سفید نوع نرش را … حالا، یک شترمرغ نقره‌ای دارم، با یک چشم سیاه سیاه درشت و بدنی پر از نگین‌های سفید ریز و بال‌هایی که با نگین‌هایی به رنگ سبز مایل به زرد تزئین شده است.

بابت این هدیه سپاسگزارم دوست خوبم!

۵. « خیال آمدن‌ت نشسته در دل من

به معجزه، به تعبیر خوب خواب می‌مانی

 تو در کشاکش لب‌های خشک تشنه‌ی ما

به وسوسه‌ی یک جرعه از شراب می‌مانی

به بغض شکسته‌ی پنجره در تولد نور

به مژده‌ی طلوع، به آفتاب می‌مانی

به گوشه‌ی چشم منتظرم به اشک‌های یخی

به عقده‌های واشده‌ی این دل خراب می‌مانی

تو حرف عشق در فلسفه‌ی انتظار هستی

به بهترین قصیده، به یک شعر ناب می‌مانی»

نادیا محمدپور

۶. از وقتی که در اولین وبلاگ‌م، شروع کردم به نوشتن، ادعا نکردم که یک «نویسنده» هستم. عمر اولین وبلاگ‌م خیلی کوتاه بود و آمدن‌م به «عشگ و مرق»، و به طبع آن آشنا شدن‌م با دوستان «نویسنده»ی زیادی، به من دل و جرأت نوشتن داد ولی باز هم ادعا نکردم که یک نویسنده هستم و فقط «صرفاً می‌نویسم!» را بارها و بارها گفته‌ام.

این میان آنچه مهم است این است که من به نیروی شگفت «نوشتن» پی برده‌ام و می‌دانم کاری که یک نوشته انجام می‌دهد، فراتر از دایره‌ی تصورات‌مان است. وقتی مارتین تشویق‌م کرد به نوشتن، برای این می‌نوشتم که «فراموش» کنم. ولی به مرور زمان دریافتم که نوشتن ورای «فراموشی» محسنات دیگری هم دارد و آن «بزرگ» شدن است. نه «معروف» شدن. «بزرگ»شدن درونی و تکامل ذهنی و فکری. متأسف‌م که در دنیایی می‌نویسم که عده‌ای، هنوز هم که هنوز است، همان‌طور کوچک مانده‌اند و هنوز نفهمیده‌اند که هیچ نیرویی در دنیا نمی‌تواند «قلم» را وادارد آن‌گونه بنویسد که آن عده‌ی محترم و ادیب فرمان می‌دهند! و قسمت بامزه‌ی ماجرا این‌جاست که این آدم‌های به قول صبا نخجوانی «کوتوله»، برای «وبلاگ‌نویسی» هم قانون وضع می‌کنند و ارشاد می‌فرمایند!

چه می‌گویم؟!

۷. یک همکار محترمی داشتیم در اتاق عمل که شخصیت عجیبی داشت. این دوست عزیز، تمایل شدیدی به «هم‌درد پنداری» داشت به طوری‌که خیلی مرضی، این احساس را ابراز می‌کرد. مثلاً اگر نزد ایشان می‌گفتید که کیست تخمدان دارم یا کانسر سرویکس یا کیست هیداتیو توی شش‌هایم هست و احیاناً ام.اس گرفته‌ام و یا از دردهای میگرنی آسایش ندارم یا هر چه دل‌تان بخواهد! ممکن نبود این هم‌دردپنداری در کمتر از چند دقیقه خودی نشان ندهد و این همکار ارجمند در خودش علایم تمام اینها را کشف نکند! یکی دیگر از شاخص‌های فکری‌ی او این بود و هست که، از هر چه که صحبت می‌کردیم ایشان بدون شک با آن موافق بودند! و آن‌را تجربه کرده بودند!

گاهی در این دنیای مجازی، به افرادی بر می‌خورم که هر جایی که وارد می‌شوند و هر مطلبی را که می‌خوانند، این هم‌دردپنداری‌شان عود می‌کند …

۸. در یک «بی برنامه‌گی»ی محض به سر می‌برم!

۹. این را بخوانید، خوب است!

۱۰. دنیا آنقدر بزرگ هست که با فرسنگ‌ها فاصله از هم روی آن بایستیم و با این وجود کسی جای کسی را تنگ نکند. ولی همین دنیای بزرگ، آن‌قدر کوچک هست که نتوانی برخی چیزها را در آن تحمل کنی. حتی اگر آن حادثه، رویکرد، موضوع یا هر کوفتی که اسم‌ش را بگذارید، در کیلومترها و فرسنگ‌ها دورتر از من نوعی به وقوع بپیوندد.

۱۱. این هم رهای کوچک من است … به قول ظریفی که گفت:« از همین حالا دست‌هایش را مشت کرده است برای گرفتن حق‌ش از این دنیای لعنتی‌ی لعنتی»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.