فرصت را غنیمت دانستن یا قلم توتم من است!

اعلام همه نوع و گونه برائت: این یک داستان واقعی می‌باشد، ولیکن، تمام شخصیت‌های این داستان خیالی می‌باشند و هر گونه تشابه اسمی و وصفی، کاملاً و شدیداً تصادفی می‌باشد.

گفته باشم!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* این همه «خودسوزی»ها را چگونه تعبیر کنیم یوزارسیف حکیم؟

** دل آبی‌ات از من آزرده است

چو دریا که در خود گره خورده است

به سردی از اینجا مرو، آفتاب

به هنگام تاریکی افسرده است

به امید تو یک نفس زنده‌ام

وگر نه دل‌م سال‌ها مرده است

چگونه شکوفا شوم بی تو من

که بی باغبان غنچه پرمژده است

مرا غربت خیس چشمان تو

به ابری‌ترین فصل‌ها برده است

مگر حرف سنگین به تو گفته‌ام

که بر خاطر شیشه برخورده است؟

/شاعرش را نمی‌دانم/

*** مرا تهدید نکن! مرا به نوشتن و ننوشتن تهدید نکن! من آموخته‌ی آن شعر کودکی‌هایم هستم که اگر دست‌هایم را ببری، قلم بر اعضایی دیگر بگیرم … قلم! توتم من است!

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.