* وای از این باران که دارد زادگاه مرا غرق نور و طراوت میکند …
** رفته بودم کمسیون پزشکی. یکی از دکترها در حالیکه عکسهای امآر.آی پارسالیام را نگاه میکرد که از مغزم گرفته شده بودند، مدام تکرار میکرد هیچ اثری از ام.اس نیست! و در جواب دکتر دوم که میپرسید:«آیا ام.اس را تأیید میکنید؟» میگفت:«نه! ولی یک مشکلی دارند دیگر! برای این هم بوده که آونکس تزریق کرده! ولی ام.اس نیست!» مدام میگفتم دکتر من پلاکها توی نخاع گردنیام است، مگر میشنید! تا اینکه رسید به اولین ام.آر.آی و گفت:نه! اینجا هست! بعد برگشته است به من میگوید: «بلند شو راه برو ببینم! برو از جلوی در دور بزن برگرد!» درماندم که بخندم یا گریه کنم؟