و چنین شد که شد چنین!

خوب می‌گویند عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. حالا این شاید خشن باشد برای توصیف این میمنت و مبارکی که از دیشب مشاهده فرمودید!  ولیکن همه‌اش از وقتی شروع شد که خواستم بلاگرول محترم را ارتقاء بدهم، به کمک و راهنمایی‌ی زیگزاگ عزیزم، کُد بلاگ‌چرخان را گرفتم ولی تا خواستم در قالب قرار بدهم، قالب دچار مشکل شد. از یک طرف قالب قبلی را دوست داشتم. چون امین عزیز  (+)برایم طراحی کرده بود و چقدر در موردش با هم حرف زده بودیم. از طرفی دوست داشتم بلاگرول بهتری داشته باشم. قالب قبلی را در مبدل کُد به پرشین‌بلاگ تغییر دادن و وبلاگ قبلی‌ام (+)را به ادوات آن مجهز کردم و آن قالب بنفش به قول همزاد (+) «جیغ» را موقتاً روی این وبلاگ قرار دادم ولی باز هم بلاگرول عمل نکرد. آبنوس (+)عزیز هم یک چیزهایی گفت که حسابی جوگیر شدم و مترصد که حتماً قالب بهتر و ویژه‌ای داشته باشم. تا اینکه تولد نسرین (+) شد و دستگیرم شد که کسی هست که می‌تواند قالبی برایم طراحی کند. لذا بعد از کلی‌گویی‌هایی، سعید (+) عزیز کارش را شروع کرد.

مشکل اینجا بود که هنوز در ذهنم، طرحی از قالب نداشتم. اینکه بک‌گراندش چه رنگی باشد؟ هدرش چی باشد؟ طراح عزیز این را (+) زد که حس کردم رنگ صورتی‌ی تُند آن و درخت‌اش خیلی شبیه وبلاگ ویولت می‌شود و آن آدمک دوان دوان‌اش هم شبیه تارا! دلم نمی‌خواست این تصور القا بشود که خواسته‌ام شبیه کسی باشم! آخر ما برای خودمان سوسن جعفری‌یی می‌باشیم!

نشستم و تمام سی‌دی‌های عکس‌ام را زیر و رو کردم، تمام فایل‌های ذخیره‌ی عکس. دنبال چیزی بودم. نمی‌دانستم دقیقاً چی، ولی یک چیزی داشتم. چیزی که باید پیدایش می‌کردم. شش تصویر را جدا کردم. شش تصویری که هر کدام معنایی بالغ از تمام ِ من داشتند. می‌خواستم هر شش تصویر را برای طراح بفرستم، ولی بعد که دقیق‌تر نگاه‌شان کردم، این سه تصویر مسلسل، تمام ذهنم را مشغول کردند. عیسی‌ وار بر آب قدم نهادن، از سر یقین، ایمان به پدر آسمانی … ایمانی که در جستجویش هستم، دویدن بر آب، از سر ِ تعلق خاطری عمیق و تزلزل ناپذیر. آرزوی چندین ساله‌ام در همراهی‌ی ام.اس. آرزوی دویدن … دویدن … دویدن … و تصویر سوم، «حیرانی»! بعد سعید این را ساخت (+) ولی این چیزی نبود که می‌خواستم!

برای اینکه به اینجا (+) برسد، کلی اعصاب طراح‌ عزیز را خط‌خطی کردم. کلی اُرد و فرمایش. قالب بدی نشده است. یعنی خوب هم هست. هنوز به‌اش عادت نکرده‌ام. همه‌اش فکر می‌کنم وبلاگ کس دیگری را به روز می‌کنم!!  مدتی طول خواهد کشید تا به رنگ سبز لجنی‌اش عادت کنم. این سومین قالب اختصاصی‌ی من هست، دو تای قبلی، رنگ‌های گرمی داشتند. ته‌مایه‌ای از قرمزی، ارغوانی … صورتی…

حالا این آخری، هیچ نشانی از گرمای خون و حیات ندارد … سرد است … مات … مُرده … سومین قالب اختصاصی‌ی من است و امیدوارم آخرین باشد.   

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* کسی می‌داند چرا در انیمیشن‌ها و فیلم‌هایی که در خصوص عصر تسلط روبوت‌ها می‌سازند، ساختمان‌ها و شهرها و راه‌ها و زندگی‌ها و خوردنی‌ها و اعتقادات‌شان همینی هست که الآن داریم؟

و چرا اصرار می‌کنند که حتماً پیروزی انسان بر روبوت، توسط یک «زن» رهبری و هدایت شود و به ثمر برسد؟

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.