«تصور یک خدای شخصوار، ساخته و پرداختهی یهودیت، مسیحیت و ــ تا اندازهای ــ اسلام است. بنابراین ما این تصور ارمانی را نمایانگر والاترین حدّ دین میدانیم. این خدای شخصوار، یاری کرد که تکخداباوری برای فرد حقوقی حُرمتدار و خدشه ناپذیر بشناسند و شخصیت انسانی را ارجمند شمارند. هم به یاری این سنت یهودی ــ مسیحی بود که مغرب زمین توانست به اومانیسم آزادیخواهانهای که این همه به آن مینازد، دست یابد. این ارزشها در اصل از آن ِ خدایی شخصوار بودند که همان کارهایی را میکرد که ما آدمها میکنیم: عشق میورزید، داوری میکرد، کیفر میداد، میدید، میشنید، میساخت، نابود میکرد. یهُوَه در آغاز خدایی بود بس شخصوار با همان مهر و کینهای تند و تیز آدمی. سپس نماد آن ذات برینی شد که اندیشههایش اندیشههای ما نبود و شیوههایش همانند آسمان بالای سر، بر فراز شیوههای ما بود. خدای شخصوار بازتاب این بینش دینیی مهم بود که هیچ ارزش برینی نمیتواند کمتر از ارزش انسانی باشد. پیامبران اسرائیل احساسها و رنجهای خود را به خدا نسبت میدادند، بودائیان و هندوان ناگزیر شدهاند به آواتارهای واقعیت برین یک ارادت شخصی هم بیفزایند. مسیحیت، شخص انسان را، به نحوی بینظیر در تاریخ دین، کانون زندگی دینی ساخت. یعنی شخصباوری نهفته در یهودیت را به اوج خود رساند. این شاید از آن رو بود که دین بدون مقداری از این گونه خود ــدگریپنداری و به جلد دگری درآمدهگی نمیتوانسته ریشه بگیرد.
در عین حال از خدای شخصوار میتوان به سادهگی بهرهبرداریهای ناباب کرد. او میتواند بُتی شود تراشیدهی خیال ما و فرافکنی ِ نیازها، ترسها و آرزوهای تنگ دامن ِ ما. میتوان پنداشت که او به همان چیزی که ما مهر میورزیم، مهر میورزد و به همان چیزی که نفرت میورزیم، نفرت میورزد و به جای آن که ما را وادارد بر پیشداوریهای خود غلبه کنیم، بر آنها مُهر تأیید میکوبد. وقتی که، به خیال خودمان، نمیتواند از بروز فاجعهای پیشگیری کند و یا، بدتر از آن، حادثهی ناگواری را آروز میکند، میشود ظالم و بیرحم. … بنابراین خدای شخصوار میتواند خطرناک باشد. «او به جای این که دستی زیر بال ما بگیرد تا محدودیتهامان را پشت سر گذاریم، میتواند کاری کند که ما با کمال خرسندی در همانها در جا بزنیم؛ «او» میتواند ما را همانقدر ستمگر، سنگدل، خودپسند و جانبدار کند که «او» به نظر میآید باشد. به جای اینکه الهامبخش مهر و محبتی باشد که از ویژهگیهای ادیان پیشرفته است، «او» میتواند ما را به قضاوت کردن، محکوم ساختن و طرد کردن برانگیزد. بنابراین، تصور یک خدای شخصوار گویا فقط مرحلهای در بالندهگی دینی ماست. تمام ادیان بزرگ جهانی گویا از این خطر آگاه بودهاند و تلاش کردهاند از شخصی انگاری واقعیت برین برگذرند.
تکخداباوری تاریخی، در آغاز عرفانی نبود. … یهودیت، مسیحیت و اسلام، ادیانی در اساس فعال هستند که میخواهند مشیت الهی، مثل آسمان، در زمین هم فرمانروا شود. بنیاد این ادیان پیامبرانه بر رو در رویی شخصی میان خدا و بشریت است. خدا چون دعوتگر به عمل فهمیده میشود؛ او ما را به خود فرا میخواند؛ به ما اختیار میدهد تا عشق و دلبستگیاش را بپذیریم یا نپذیریم. این خدا به جای مراقبهی خاموشوار، با آدمی گفت و گو و از این رهگذر رابطه برقرار میکند. او کلمه خود را بیان میکند، همانی که محور دینداریست و باید، با درد و رنج، در اوضاع گذرا و اندوهبار زندگی خاکی تن بیابد. در مسیحیت، که شخصی شدهترین این سه دین است، رابطه با خدا را عشق رقم میزند. ولی نکتهی عشق در این است که نفس باید، به یک معنا، کُشته شود. خطر در افتادن به خودبینی، هم در گفت و گو و هم در عشق، همواره وجود دارد.
زبان خود میتواند محدودگر باشد، زیرا ما را تختهبند مفهومهای تجربهی زمینی میکند.»
خداشناسی از ابراهیم تا کنون/خدای اهل راز یا عارفان/کرن آرمسترانگ/۲۴۳-۲۴۴
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* گاهی مرور گذشتهها، شیرین است و اکثر مواقع تلخ … تلخ از آن جهت که درمییابی چقدر تاریخ در تکرری جنونآور در مداری ناپایدار میچرخد و میچرخاند و از سویی، اینکه چقدر تفسیر وقایع با جابجاییی اشخاص صد و هشتاد درجه تغییر میکند. دو لیتر … مستقیم (+) سال ۷۶، مبارزه با ثروتهای بادآورده (+) سال ۷۶،ریاست آپ تو دیت (+) سال ۷۷، طرح ضربتی فقرزدایی (+) سال ۷۷.
از کیفیت پایین تصاویر عذرخواهی میکنم.
** «عرفان، دینی است سرراستتر!
و به هنگام بروز مشکلات، بیش از ایمان ِ سر میتواند کمک حال آدمی باشد!»
*** شکار شدیم رفت!!!