بازی بیست سوالی!

عارضم که، به یک بازی دعوت شده‌ام. (+) اول‌ زیاد توجه نکرده بودم به کیفیت سوال‌ها. و حالا اینکه به طرز مشکوکی، سوال‌ها ظاهراً هیچ ارتباطی به همدیگر ندارند. دوم اینکه، برخی از سوالات به شدت استراتژیک هستند و خوب جواب دادن به آنها هم بالطبع؛ حساس می‌باشد. من به تمام سوالات جواب می‌دهم به جز سوال شماره‌ی ۱۵. چرا؟

چون یک ماه پیش، حامد عزیز، [دوست فیس‌بوکی‌ام] یک همچون سوالی از من کرد و بعد از اینکه جواب ناامیدانه‌ و تک بُعدی‌ مرا شنید، به قدری زیبا و باشکوه برنامه‌ یک روز باقیمانده از زندگی‌اش را شرح داد که حتی خاطرم هست می‌خواستم در موردش اینجا بنویسم که خوب، یادم رفت. بنابراین، برای سوال ۱۵ یک پست مجزا خواهم نوشت تا حال‌ش را ببرید!

و اما؛

۱. بزرگترین ترس زندگی شما چیست؟

آغاز یک جنگ جهانی‌ دیگر.

۲. اگر ۲۴ ساعت نامرئی می‌شدی، چه کار می‌کردی؟

آخ که حتی تصورش آدمی را قلقلک می‌دهد. خوب من اگر نامرئی می‌شدم، مطمئناً کار ِ رابین هود را ادامه می‌دادم!

۳. اگر غول چراغ جادو توانایی برآورده کردن یک آرزوی ۵ تا ۱۰ حرفی شما را داشته باشد چه آرزویی می‌کنید؟

آرزوی شخص من اگر باشد، … سالم باشم!

۴. از میان اسب، پلنگ، سگ، گربه و عقاب کدامیک را دوست داری؟

البته که اسب را. متولد سال  اسب باشی و طفولیت انباشته از رویای اسب‌سواری داشته باشی و الی آخر.

۵. کارتون مورد علاقه‌ی دوران کودکی؟

بلفی و لی‌لی‌بیت!

۶. در پختن چه غذایی تبحر ندارید؟

آخر این هم سوال شد در این مقطع ِ خاص زمانی؟ آقای بالابلند شما یک لحظه گوش‌هات رو بگیر. آفرین! «کوفته تبریزی»

آخیش!

۷. اولین واکنش شما در اوج عصبانیت؟

اول اول‌اش که ساکتم. ریلکس. بعد، … داد می‌زنم دیگر! این پرسیدن دارد؟

۸. با مرغ ــ دریا ــ اورانیوم و خسته یک جمله بساز.

هان؟

مرغ خسته‌ی دریایی، اورانیوم ما را خورد!

۹. یک بیت شعر که خیلی دوست داری؟

الا یا أیها الساقی، ادر کأسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل‌ها

۱۰. اگر بخواهی با تونل زمان به فقط یک روز از زندگی‌ات در گذشته، حال یا آینده سفر کنی، آن روز کدام است؟

خوب سفر کنم که چی بشود؟ اگر بشود کاری کرد، رفتن به گذشته معنا پیدا می‌کند. کلاً سفر در زمان حال که مسخره می‌باشد. به آینده هم که جیزه! کاری‌اش ندارم!

اگر بشود کاری کرد، دوست دارم بروم به یک روز مانده به اول خرداد ۸۰ و جلوی اتفاق بزرگ تلخ زندگی‌ام را بگیرم. [شروع اولین علامت ام.اس روز اول خرداد ۸۰ بود.]

۱۱. چه رنگی هستی و چرا؟

به گمانم صورتی باشم … یا هم آبی فیروزه‌ای. شاید هم سفید … یک چیزی شبیه این سه‌تا!

۱۲. اگر قرار باشد از ایران بروی، کدام کشور را برای زندگی انتخاب می‌کنی؟

جای دوری نمی‌روم. یا می‌روم ترکیه یا آذربایجان شوروی. دوست دارم نزدیک باشم به ایران عزیزم. خیلی نزدیک.

۱۳. بهترین اس.ام.اس موجود در این‌باکس گوشی‌ات؟

این اس.ام.اس  آقای بالابلند که: «این بار من یکبارگی از عافیت ببریده‌ام ..»

۱۴. اگر قرار باشد سه نفر از آشنایان را امشب به میهمانی دعوت کنی، آن سه نفر چه کسانی هستند؟

همین امشب؟

خوب … نیلوفر همزادم را، لیلای وزینی را و … احمدرضا توسلی را. مهمان من و بالابلند!

۱۵. اگر باخبر بشوی که فقط ۲۴ ساعت زنده‌ای، چه‌کار می‌کنی؟

می‌گویم بعداً!

۱۶. اولین دوست وبلاگی‌ات با آدرس؟

خوب … اولین ِ اولین‌اش که «علی علوی برهنه» بود صاحب وبلاگ «برهنه» که دیگر نیست. در مورد «عشگ و مرق» هم که، دوستی که مانده باشد و جزو اولین‌ها باشد، «سعید حاتمی»(+).

۱۷. یک اسم دیگر برای وبلاگ‌اتان انتخاب کنید.

عمراً!

۱۸. خود را شبیه کدام میوه می‌دانی؟

یک‌بار به هادی گفته بودم شبیه «خرمالو» هستم. با اینکه خرمالو دوست ندارم. اما عین خرمالو، گس هستم.

۱۹. سه خصوصیت ِبد ِشما؟

کوتاه بیا داداش!

اصلاً من خصوصیت اخلاقی‌ بد دارم؟ دارم؟ هان؟ آفرین!

[۱. بیش از حد رُک هستم. این رُک بودن همیشه هم خوب نیست. چون مردم ما عادت به این خصیصه ندارند!

۲. به خاطر ِ رفیق، خودزنی می‌کردم. خدای را شکر حالا بهبودی کامل یافته‌ام!

۳. وقتی عصبانی می‌شوم، خدا را بنده نیستم! خوب. متولد سال اسب می‌باشم و بهمن دیگر!]

۲۰. کاشکی …؟

آرزو کنم یعنی؟ کاشکی صبور بودم … صبورتر …

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* هر که دارد هوس بازی، بسم الله!

یک دیدگاه روی “بازی بیست سوالی!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.