ناز بدنم کم شده، چیکار کنم؟!

اولین‌باری که رفتم دندان‌پزشک، یازده ساله بودم. و چون اولین‌باری بود که تبدیل به آخرین بار شد [تقریباً] جز اینکه آن روز، همراه داداش محمد، رفتیم یک‌جایی که حسابی خنک بود و مرد جوانِ لاغری دندانم را کشید، چیزی یادم نیست. و البته اینکه کتِ قهوه‌ای تن‌ام بود!

وقتی بیست و سه ساله بودم، بود که دکتر خ.ع، به من گفت لای دندان‌های جلویی‌ام سیاه است! فکر کردم لابد چیزی لای دندان‌هایم مانده است، ولی نه! سیاه شده بودند، اندازه‌ی تخمِ زیره و حتی ریزتر. دکتر خ.ع حسابی حساس بود. آخر قرار بود با من ازدواج کند و برای همین حسابی داشت سبک سنگین می‌کرد که مبادا بعد از ازدواج کلی خرج بگذارم توی دست‌اش. داشتم طرح‌م را می‌گذراندم، چون شیفت‌های کاری طولانی داشتیم [چیزی حدود سی و چند ساعته] پدر جان‌مان مقداری شکلات و آب نبات و آجیل‌جات خریده بود تا بریزم توی جیب‌م و وقت‌هایی که فرصت برای غذاخوردن نداشتیم [که نداشتیم] بخورم. و من هم خوردم. همین آب‌نبات‌ها بودند که پدر دندان‌های سفید و درشت و زیبای مرا درآورده بودند. باز هم همراهِ داداش محمد رفتیم پیشِ دندان‌پزشک. داداش محمد یک دوستِ دندان‌پزشک داشت. توی یک زیرزمین، زیرزمینی کار می‌کرد: یک سالن نسبتاً بزرگی بود که دو فقره یونیتِ دندان‌پزشکی داشت، بدونِ منشی. دوستِ برادرم بور بود و لاغر و کارش را با اکتشافِ هشت دندانِ کرم‌خورده شروع کرد. و چون به نظرش، دندان‌های جلویی مهم نبودند، کار را با پُر کردن و عصب کِشی [کُشی] دندان‌های آسیا شروع کرد. چه شروع کردنی! مجبور بودم تا آخر بروم چون من هم تازه شروع به کار کرده بودم و چون نمی‌خواستم بار مالی روی دوشِ خانواده داشته باشم، خودم هزینه را پرداخت می‌کردم و چون حقوقم زیاد نبود [اولین حقوقم در فروردینِ سال ۷۸، سی و هشت هزار تومان و خورده‌ای بود] لذا، از آنجایی که دوستِ برادرم خوب حساب می‌کرد، پس به صرفه بود که کارهاش را تحمل کنم. خصوصاً اینکه اصلاً «بلد نبود» دندانم را خوب بی‌حس کند. از کجا اینقدر مطمئن‌م؟ از آنجایی که یکبار که زیادی داد و بیداد راه انداخته بودم، رفیق‌اش آمد و بی‌حس کرد، چه بی‌حس کردنی. داشتم توی آسمان چهلم پرواز میکردم!

القصه، آخر سر رسید سر دندان‌های جلویی و ترمیم‌اشان کرد و خلاص شدم. البته فقط از دستِ ایشان. ولی مصیبتِ وارده بیش از این حرف‌ها بود: تازه کار من شروع شده بود. دندان‌های بیچاره‌ام را طوری عصب‌کشی و پُر کرده بود که دیگر دندان نبودند. یعنی مرتب درد داشتند و کارم مرتب به دندان‌پزشکی‌ها می‌افتاد. تا اینکه توی بیمارستانِ دیگری که استخدام شده بود، از هدنرس‌مان شنیدم که شوهر یکی از رزیدنت‌ها، دندان‌پزشک خوبی است. همه داشتند می‌رفتند پیشِ او، من هم رفتم. شوهر دکتر میم هم بور بود. ولی کارش را خوب بلد بود. آدم خوشرو و بذله‌گویی بود و نجیب. از پسِ بی‌حس کردنِ دندان‌ها خوب برمی‌آمد. خصوصاً خوب بلد بود از ته‌مانده‌ی یک دندانِ بینوا، یک دندانِ درست و درمانی خلق کند که الآن هفت سال است دارد برایم مثل تراکتور کار می‌کند. برای اولین‌بار، دندان‌پزشکی پیدا کرده بودم که وقتی از پله‌های مطب‌اش بالا می‌رفتم، عرقِ سرد روی پیشانی‌ام نمی‌نشست. حتی وقتی قرار بود یکی از دندان‌های عقلم را بکشد، آنطور که شنیده بودم، کار شاق و فوق‌العاده دردناکی است، طوری چنگ زده بودم به دسته‌ی صندلی دندان‌پزشکی و سرم را بین شانه‌هام قایم کرده بودم و گارد دفاعی گرفته بودم که وقتی دندان کشیده شد، کلی با دکتر در مورد ترسِ الکی‌ام خندیدیم.

حتی بعدها که همسرش موقع زایمانِ یک بنده خدایی، هپاتیت گرفت و زمزمه‌ها در مورد آقای دکتر شروع شد و اینکه بچه‌ها دیگر می‌ترسیدند بروند پیشِ او، من با وجود داروهای تضعیف‌کننده‌ی سیستم ایمنی که مصرف می‌کردم، باز هم پیش ایشان می‌رفتم. چون می‌دانستم اگر مشکلی داشته باشد، آنقدر وجدان دارد که خودش درِ دم و دستگاه‌اش را تخته کند، بعله!

دکنر مو بوری که دندان‌پزشکِ خوبِ من است، آنقدر وجدان دارد که وقتی می‌روی پیش‌اش و می‌گویی فلان دندانم درد می‌کند، محال است دندان‌های دیگر را پیش بکشد و برای اینکه تضمین کند تا آخر پیش‌اش خواهم رفت، دندانِ مذکور را بگذارد برای دستِ آخر! و بی‌افتد به جانِ دندان‌های دیگرم. این یکی از مهمترین ویژگی‌های اخلاقی‌ی اوست که باعث شده است، او را با هیچ دندان‌پزشکی جایگزین کنم. حتی حالا که در شهر دیگری هستم، ترجیح می‌دهم، پولِ هواپیما بدهم بروم تبریز تا او دندان‌هایم را ویزیت کند …

از دیروز که این(+) را خوانده‌ام، بگویی نگویی این دندانِ چهارم ردیفِ بالایی یک کوچولو گزگز می‌کند. باید اینبار که رفتم تبریز، یک سر بروم دیدن‌ِ دکتر ج.م …

بعله! گاهی واقعاً گذشتن از چند ده هزار تومانِ ناقابل؛ می‌تواند «ناز» وجودت را تأمین کند! خوب هم می‌تواند!

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.