نقاشی‌های دیواری

بچه که بودم یکی از سرگرمی‌هایم، ساختنِ تصویر با لکه‌های روی دیوارها یا کاغذها و پارچه‌ها بود. اگر می‌شد، مدادی یا خودکاری دمِ دست بود، شکل را پُررنگ می‌کردم و گاهی کلاً کار دستِ آقای نقاش ساختمان می‌دادم که از اتفاق، فامیل دورمان بود و چقدر ممنون می‌شد از این عادتِ من که گُله گُله، روی دیوارها، صورت‌های نیم‌رخ و تمام رخ می‌آفریدم!

توی نقوشِ در هم و بر همِ روی کاشی‌های حمام و رگه‌های پُررنگِ لابلای سنگ‌های تزئینی و تراورتن حتی. عادت بود دبگر. کاری‌اش نمی‌شد کرد. با خودم فکر می‌کنم اگر سرتق‌بازی در نمی‌آوردم و به حرفِ داداش بزرگه گوش می‌دادم و می‌رفتم هنرستان یا توی دانشگاه، هنر می‌خواندم، احتمالاً روی دیوارهای شهر، گُله به گُله شاهد صورت‌های انتزاعی خوف‌آور و نرمی می‌بودید که تنها با الهام از تَرَک‌ها و لک‌ها و ریزشِ رنگ و روکار، کشیده شده بودند.

هر چه که بود، به هیچ وجه، مناسبِ دیوارهای مهدکودک و مدرسه‌ی بچه کوچولوها نبود! بیشتر به دردِ تونل‌های مترو و جاده‌های بینِ شهری می‌خورد تا مفتکی مردم را ببرد به سال‌های کودکی و تونلِ وحشتِ شهربازی‌ها …

نقاشی دیواری

 

محبوب ترین وبلاگ های زنان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.