دیروز عصر، با بچههای «ام.اسسنتر» رفتیم تماشای «یکی از ما دو نفر». سوای این مورد اخیر، ملاقات با بچههای خوب ام.اسی خصوصاً آرام عزیز (+)و آنارام(+)، لطفی داشت برایم. بعد از سینما هم رفتیم پارک ساعی که البته آقامون حسابی به زحمت افتادند [قب] علی هم بود و بعد از پارکِ ساعی، رفتیم یک جای دنج برای شام که پُر بود از رنگهای نارنجی و زرد. خستگی در کردیم یکطورهایی.
و اما، مژدهی (+) عزیز:
فیلم «یکی از ما دو نفر» را دیدیم و به قول بچهها و ایضاً خودم، خدا را شکر که رایگان بود وگرنه حسابی همهجامان میسوخت که رفتهایم تماشای فیلمی که از نقطهنظر من به شخصه یک بنجلِ ایرانی(+) بود. حتی کاری ندارم به اینکه آن شب کذایی چه گذشته است بین جیرانی و فراستی و میلانی. یا اینکه اصولاً آدمی مثلِ همایون ارشادی(+) چه میکرد در یک همچون فیلمی. موضوع این است که آنچه من دیشب دیدم، یک فیلمفارسی بود. از آن دست فیلمهای قادریـبرند با این تفاوت که خشونتِ او را نداشت و ظریف و زنانه بود.
منکرش نیستم که از این دست آدمها زیاد داریم در جامعه، کاری ندارم که دیالوگهای شخصیتهای فیلم را بارها و بارها شنیدهایم و به نوعی ملموس بودند، ولی اغراقآمیز بودنشان توی ذوق میزد. سوالات و ابهاماتی ایجاد میکرد. لوده بود بیش از حد.
چند وقت پیش فیلم «ویکی، کریستینا، بارسلونا» را دیدم. فیلم در مورد دو دختر بود که به بارسلونا سفر کردهاند. یکی از دخترها نامزد داشت ولی دومی آزاد بود. در بارسلونا، با مرد هنرمندی برخورد میکنند[از اتفاق در یک نمایشگاه نقاشی] که به تازگی از همسرش طلاق گرفته است. مرد این دو دختر را دعوت میکند تا با هم به روستایی بروند، با یک پیشنهاد بیشرمانه البته. بعد این دختری که نامزد داشت، به شدت با این مسئله برخورد و مخالفت میکند، ولی همراه دوستش میشود تا مراقبش باشد. ولی به مرور قضیه جور دیگری میشود. بماند که چه پیش آمد، مهم برای من این نکته بود که «وودی آلن» نیامده است تربیتِ دو قاره را زیر سوال ببرد. او، دو دختر با یک فرهنگ و تربیت را انتخاب کرده است، و هر دو را در موقعیت قرار داده است. او از ویکی[دختر مثبت فیلم] یک قدیس نساخته است. حتی ویکی هم اشتباه میکند. حتی او هم میلغزد و حتی فرو میغلتد. حالا با شدتِ کمتر [چون نامزدش به بارسلونا میآید تا ازدواج کنند] وودی آلن ابداً نمیخواهد بگوید چون اینها تربیتِ آمریکایی دارند پس در جایی مانند اروپا چنین میکنند و چنان. ولی آدمی، کارگردانی اصلاٌ مانند تهمینه میلانی میآید یک فیلمی میسازد که بگوید ببین! این دختر اگر در آمریکا زندگی نمیکرد، اینطور رفتاری نداشت و عینِ آن یکی دختر، دوستش [که معلوم نیست خانواده دارد یا نه؟] شُل نیست و ول نیست و ثبات دارد. رفتارش معقول است. تعریف دارد. معرفت [شناخت] دارد.[پسر دیده است!] تهمینه میلانی عملاً و حتی بنا به اظهاراتِ خودش در برنامهی هفت، اعلام کرده است که فرهنگِ غربی، خصوصاً آمریکایی رابطه را خوب تعریف کرده است، عقلانی است و فرهنگ ایرانی در این خصوص لنگ میزند، احساسی است. [حالا نه به این مضمون]
این است که، یکی میشود «وودی آلن» و دیگری میشود «تهمینه میلانی». وودی آلن میآید در انتهای فیلم، شخصیتهایش را، هر دو را نجات میدهد هم ضعیفالنفس را و هم بچه مثبت را، ولی تهمینه میلانی فقط به فکر یکی از آنهاست. دیگری چون فرهنگِ سنتی ایرانی دارد، محکوم به فنا و چشمپوشی است. مهم این است که فرهنگِ و تربیتِ غربی خلاص شود. مهم سرنوشتِ اوست. [بقای اقویا است که مهم است. ضعفا محکوم به فنا هستند.(داروینیسم)]
وودی آلن، هیچ اشارهای به خانوادههای دو دختر نمیکند. در خصوص هر دو دختر رعایت مساوات را میکند. تنها وجه تفاوتشان، نامزدی و ازدواج ویکی است و تجرد کریستینا[ والبته دوستِ خانوادگی ویکی که دو دختر در خانهی آنها ساکن میشوند]. در «یکی از ما دو نفر» ما خانوادهی سارا را میبینیم. نامزدش را که خائن است، حتی دوست پسر دوران کودکی و نوجوانی سارا را داریم. ولی دختر دیگر بیبته است. هیچ خانوادهای ندارد. ضعیف است. از هر جنبهای که فکرش را بکنی. چون خلقی زنانه دارد. کاراته بلد نیست، دماغ هیچ پسری را نشکسته است. خلقِ مردانه ندارد. آمریکا درس نخوانده است. سارا آنقدر شخصیت قوی دارد که وقتی خیانتِ نامزدش را میبیند، حتی به جای اینکه بنشیند گریه کند، داد و بیداد کند، حتی میخندد! ولی دختر دیگر، با به هم خوردنِ رابطهاش با مهندس جوان، گریه و بیقراری میکند.[در فیلم آلن، کمی قضیه برعکس است حتی!]
بله! تا دلمان بخواهد از این دست موارد داریم. ولی موضوع این است که یک کارگردانی که میآید فیلم اجتماعی بسازد، خدا تومان پول بیصاحب را حرام نکند. اگر نمیتواند، خوب نسازد. برود کاراته یاد بگیرد، حداقل بزند دماغ مردی را بشکند بهتر است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* هستم بچهها هنوز … رویای عزیزم، خداحافظی چرا گلم؟هستم که!
** آرام جان، ممنون بابتِ هدیهات … بابتِ همه چیز ممنون …