بعد مرا تصور کنید که مجبورم حرفهای امیر را برای مادرم و حرفهای مادر را برای امیر ترجمه کنم! بعد مرا تصور کنید که میخواهم با امیر حرف بزنم مادر میگوید «چی؟» یا گاهی یادم میرود امیر ترکی بلد نیست برمیگردم باهاش ترکی حرف میزنم و او خیال میکند با مادرم هستم و نگاه هم نمیکند!
بعد دوباره مرا تصور کنید که این وسط در حال ترجمهی مقاله هم هستم! بعد … چی بگویم؟! … مملکته داریم؟!