بعضیها هستند که یکطورهای خاصی قشنگ مینویسند، قشنگ یعنی شیرین، خودمانی و ملموس. طوری که وقتی وبلاگهاشان به هر دلیل موجه و غیرموجهی فیلتر میشود، غش میکنی. به هر روشی متوسل میشوی تا حتماً بخوانیشان. حتی شده توی گودر. [یک وقتهایی حتی توی گودر هم باز نمیشوند و سکته میزنی رسماً!]
منصفانه (+) یکی از این وبلاگهاست که به واسطهی وبلاگِ دیگری* از این دست، رسیده بودم بهاش و آن متنِ «مامان چطوری مامان»(+) را ملهم از نوشتهای از او نوشته بودم. یک جوری است اصلاً، یک طوری که انگار داری تماشایش میکنی که نشسته است روبروی تو و دارد تعریف میکند ـ با آب و تاب ـ و تو داری غش میکنی و اگر نبینیاش سکته را
میزنی رسماً!
در همین پُستِ یکی مانده به آخرش نوشته است:« گاهی یک ظرفی که دوست داری میافتد زمین میشکند. برمیداری چسب میزنی میگذاری
توی طاقچه دوباره. بعد هم ظرف را میچرخانی تا ترکش دیده نشود اما میدانی آن ظرفی که آنجا توی طاقچه است یک طرفش ترک بزرگی دارد و جای چسبش معلوم است اگر برش گردانی. دوستیها هم (در دو جمله قبل از آن صنعت مزخرف تشبیه شمارهی یک استفاده شده است).
میدانی دوستیئی داشتی که یک جایش ترک برداشته و برای همیشه ترک خواهد داشت. گیرم بچرخانیش و ترکش را نبینی اما میدانی آنجا هست. همیشه اینکه ترک برداشته است و مثل روز اولش نو نیست حالت را میگیرد. …»
راست میگوید … همیشه اینکه ترک برداشته است و مثل روز اولش نو نیست، حالت را میگیرد!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*آهو نشوی به این جست و خیز گوسپند! را میگویم! گفته بودم قبلاً (+)