بغضی که نشکست …

*چند
ماه پیش حمید[همان آقایی که خانه‌ی ما بودند] مدیر سایت ام.اس‌سنتر(+) تماس گرفت با من که اگر از من دعوت بشود بروم
به یک برنامه‌ی زنده مشکلی ندارم؟ اینکه تمام دنیا بفهمند ام.اس دارم مشکلی برای
من به وجود نمی‌آورد؟ گفتم الآن هم تمام دنیا می‌دانند من ام.اس دارم، مشکلی نیست.

*طی
این دو سه ماه ما [من و امیر] و هیئت مدیره‌ی سایت، با هم قرار و جلسه داشتیم تا
من و فربود عزیز، برای اجرای بهتر برنامه آماده شویم. همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت
تا شبِ چهارشنبه.

*ساعت
یازده و نیم شب چهارشنبه از «ماه عسل» تماس گرفتند که روز پنج‌شنبه برویم سیما. و
اینکه صبح می‌آیند برای فیلم‌برداری. و بدترین قسمتِ خبر اینکه فربود از برنامه
حذف شده و به جای این قهرمانِ دوست داشتنی، آقای کاکاوند به برنامه اضافه شده‌اند

*کابوس
من و فربود و حمید شروع شد. شب بسیار بدی را گذراندیم. از آنچه اتفاق افتاد می‌گذرم.
صبح ساعت نه بود که باخبر شدم فربود هم در برنامه خواهد بود و اینطور شد که آرامش
به من بازگشت. هر چند فربود تا لحظه‌ای که از دروازه‌ی صدا و سیما عبور نکرده بود
باور نداشت و جدی نگرفته بود …

*اینطوری
شد که با اینکه من و فربود مدت‌ها برای برنامه آمادگی گرفته بودیم کمترین زمانِ
برنامه به ما اختصاص داده شد. هر دو از این وضعیت ناراحت بودیم. اگر برنامه طبق
برنامه‌ریزی سایت پیش می‌رفت، می‌دیدید که فربود چگونه فردی است و مثل من و امیر (+) و
همه‌ی بچه‌های ام.اس‌سنتر شیفته‌اش می‌شدید.



*اولین
اس.ام.اس را فاطمه، خواهر امیر فرستاده بود. و اولین تماس را آرام عزیزم گرفت. به
قدری اس.ام.اس و تماس داشتیم که تا پاسی از شب، از جواب دادن و خواندن آنها سرسام
گرفته بودیم و از طرفی خوشحال بودیم که بچه‌ها و دوستان و آشنایان راضی بودند از
برنامه.

*پدر
و مادر امیر راضی بودند، فقط مادر امیر از امیر دلخور بود که چرا گفت فقط مادرم
کمی پرس و جو کرد. این را بگویم که در خانواده‌ی امیر تنها کسی که همیشه با من خوب
و مهربان بوده و حواسش به من است و مادری می‌کند در حق‌ من ایشان هستند. کم لطفی
شد در حق ایشان. البته منظور امیر هم منفی نبود.

*برادرزاده‌ام
علی می‌گوید عمه گریه‌ام گرفت وقتی دیدم بغض داری. مریم و شوهرش حمید هم همین طور.
نشسته‌اند گریه کرده‌اند دو تایی. صدیقه و خیلی‌های دیگر هم. نمی‌دانم چرا آن طور
بغض داشتم … نمی‌دانم.

*برنامه
تمام شد. بازخوردش با آنچه دست اندر کاران برنامه اظهار داشتند و عکس‌العمل بچه‌های
ام.اس‌سنتر خوب بوده است. نیتِ من و فربود و سایت ام.اس‌سنتر خصوصاً هم همین بود و
خوشحالم که تا حدودی در این قضیه شریک بودم.

*از
تک‌تک بچه‌هایی که در وبلاگ‌هاشان و ارسال ایمیل و اس.ام.اس محبت‌شان را به من و
امیر ابراز کرده‌اند از صمیم قلب تشکر می‌کنم. از رویای عزیزم که از هلند تماس گرفته بود، از سحر و فاطمه‌ی نازنینم (+) که خیلی
دوستش دارم و سمانه و کیانا و صادق اهری و الی آخر … خوشحالم که چند دقیقه‌ای
همه‌ی شما مهمان خانه‌ی کوچکِ من بودید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن: فربود در عکس کوله‌ی یک مصدوم را نیز حمل می‌کند.

کامنتینگ ایز اُپن!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.