دیپلماسی

من
و امیر خیلی از اوقات، در مورد کتابی که می‌خوانیم یا خبری که شنیده‌ایم یا اتفاقی
که رخ داده است حرف می‌زنیم. گاهی پیش از به خواب رفتن، حتی در مورد رخدادهای خاص
جاری بـــــــوق، صلاحیتِ زیر سوال رفته‌ی بـــیب حتی بحث می‌کنیم. البته کارمان
هرگز به دعوا نمی‌کشد و حتی اگر تضاد فکری داشته باشیم، یا من با سکوتم به بحث
خاتمه می‌دهم یا امیر [البته به شرطی که نفراتِ سوم و چهارمی در میان نباشد].
سکوتِ ما دو نفر هرگز به معنای تفاهم نیست. ما هیچ اجباری در پذیرش رأی هم نداریم.
ولی در خصوص اعتقاداتِ بنیادی، مشترکاتِ زیادی داریم که قوتِ قلبی است.

امیر
آدم کتاب خوانده و سرد و گرم چشیده‌ی به شدت میانه‌رویی است و من شخص کتاب‌خوانده‌ای
هستم که سرد و گرم نچشیده‌ام و بالطبع کله‌ام باد دارد و تندرو هستم. خیلی کم پیش
می‌آید که از مواضع خودمان عقب‌نشینی کنیم و نهایتِ امر این است که به ماه‌های
حرام مشرف شویم و آتش‌بس بدهیم. [آنچه مسلم است من از زندگی کنار یک انسان میانه‌رو
لذت می‌برم و از گفتگو با او سیر نمی‌شوم!]

یکی
از مسائلی که مشغله‌ی ذهنی من و امیر است، نقد کتاب یا فیلم یا هر اثر هنری است.
نه که هر کدام نقدی متفاوت و حتی متضاد داشته باشیم، نه. دیدگاهی که به مقوله‌ی
نقد داریم منظورم است. اینکه هر دوی ما، نقد را یک فرآیند مضحک و من‌درآوردی می‌دانیم
و به درد نخور. اما تا دلتان بخواهد هم نقد می‌خوانیم. خصوصاً در مورد فیلم. ولی
با وجود اشتراک دیدگاهی که نسبت به نقد و منتقد داریم، یک تضاد فکری به شدت
عمیق[گویا] داریم که «آیا یک فیلم باید پیام داشته باشد یا نه؟» من طرفدارِ پیام
هستم و اثر هنری و در اینجا فیلمی که «هیچ» پیامی ــ حقیقی یا غیر حقیقی، ذهنی یا
عینی و … ــ نداشته باشد را قبول ندارم. ولی امیر با این نظریه مشکل دارد و می‌گوید
نباید همیشه فیلم، به ما پیام بدهد. گاهی یک فیلم، مانند «به همین سادگی» می‌تواند
هیچ پیامی نداشته باشد. یا مثلاً «جدایی نادر از سیمین» به هیچ وجه آن پیامی که
منتقدها عنوان کرده‌اند ــ دروغ و سیاهی ــ را القا نمی‌کند [ان‌شاالله که درست
نوشته باشم]. (+

که
چی؟ خوب دیشب که من تکه‌هایی جالب از نقد «امیر قادری» از «جدایی نادر از سیمین»
را از یک نشریه‌ی سینمایی برای امیر بازخوانی کردم، بحثِ شیرین ما گُل انداخت.
آقای قادری نوشته بودند که حذفی که در «درباره‌ی الی» رخ داده بود، یک «راز» پدید
آورده است ولی همان حذف در «جدایی نادر از سیمین» یک «تعلیق پیش پا افتاده» بوده
که موجب نابرابری سطوح این دو فیلم آقای فرهادی شده است.(نشریه دنیای تصویر/شماره
۲۰۶/ص. ۵۶) با اینکه خودِ امیر، بارها گفته است که «درباره‌ی الی» را بیشتر از
«جدایی …» دوست دارد، ولی با این نقد موافق نبود و نیست. به نظر امیر حذف در
«جدایی …» نیز به همان نسبتِ فیلم اول زیرکانه و هوشمندانه بوده و ابداً پیش پا
افتاده نیست. و البته نظر من به آقای قادری نزدیک‌تر بود.

در
انتهای بحث من ساکت شدم چون می‌دانستم که امیر این طرز فکر را قویاً در خود
نهادینه کرده است و با اینکه موقع بحث سهواً برگشت به همان حرفِ من، ولی زیر بار
نرفت و از آنجا که ما بعد از دیدنِ هر فیلمی از هر سینمایی تقریباً این شکلی
گفتگویی داریم، ترجیح دادم بحث را کِش ندهم. [تندروی و میانه‌روی‌مان را می‌بینید
دیگر! می‌ریزد به هم گاهی!] وانگهی امیر سالها مطالعه‌ی سینمایی دارد و من تازه
اول راه هستم و فعلاً فقط بیننده سینما هستم و حتی کارم به مطالعه هم نکشیده است
پس، ادب حکم می‌کند کنار بکشم و تا چرب و چیلی شدن سوادم صبر پیشه کنم.

آخر
سر هم با بازخوانی روندِ داوری جوایز «تندیس حافظ» جشن سینمایی/تلویزیونی دنیای
تصویر و ادا و اصول‌ها و خودگویی و خودخندی‌ها و در لفافه سیاسی زدن‌های اهل هنر
هفتم از در آشتی و تفاهم در آمدیم و چشممان به جمال فرزند ذکور عبدالرضا اکبری
[پندار اکبری] و البته شهاب حسینی [محمدامین حسینی(
+)] منور شد و دانستیم که … بعله!

قصه‌ی
ما به سر رسید و من هنوز بیدارم!


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


عید غریب و عجیبِ فطر
بر جملگی‌تان مبارک
.


** 
اینطور در سه پستِ
متوالی از سینما نوشتن، کاملاً تصادفی است!


*** 
نامخاطب – ۸ (+)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.