صبح بخیر ایران!

 


مرداد
هشتاد و چهار بود که یک دیدار نه چندان جالب در موقعیتِ عاطفی خاصی که درگیرش بودم
با او داشتم. آن موقع کتاب‌اش تازه چاپ شده بود. من یادم نمی‌رود که برای اولین
دیدار، هجویاتی که برای تُرک‌ها یک‌ریز تعریف می‌کرد و هیچ وقعی به اعتراض من
نگذاشت و حتی وقتی بلند شدم و جمع را ترک کردم عینِ خیالِ مبارک‌شان نبود. و یادم
نمی‌رود خرداد ۸۵ و جریان آن کاریکاتور جنجالی مانا نیستانی و کامنت‌هایی که از او
در سایت‌های مختلف و ذیل متنِ اعتراضی من در هجوِ تُرک‌ها می‌نوشت. من یادم نمی‌رود
و وقتی می‌بینم رفته است نشسته است جلوی دوربینِ سحرگاهانِ شبکه‌ی یک «شبکه‌ی ملی»
فکر می‌کنم به این ملتی که خیلی‌هایش نمی‌دانند این «بزرگترین طنّاز کشور» چه
دیدگاهی دارد نسبت به درصد عظیمی از جمعیتِ کشور.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.