غلط‌گیر یا عیب‌یاب!

چند وقتِ پیش آیدا (+) نوشته بود که بطور اتوماتیک چشمانش موقع خواندن هر متنی، بای‌دیفالت شروع به غلط‌گیری می‌کنند. من البته اینطوری نیستم. این را وقتی متوجه شدم که آن اس.ام.اس کذایی رسید دستم. ولی در مورد اینکه من هم به طور اتوماتیک موقع خواندنِ هر گونه رمان و داستانی ـ هر چقدر عزیز و جذاب ـ مثل یک فقره عیب‌یابِ ناقلا، اشتباهاتِ دستوری و گاهی اساسی می‌گیرم از خودِ نویسنده ماجراها دارم!

مثلاً حالا که دارم کلیدر می‌خوانم مدام متوجه اشتباهاتی می‌شوم که شاید بشود گذاشت به پای حجیم بودن کار. مثلاً؟

«آسمان جر می‌خورد، از هم می‌درد، می‌شکند. تندری بدر می‌حهد. … نم باران را، جمّاز گل محمد، قره‌آت مارال، اسب خان عمو، یابوی کلمیشی، دو اسب غنیمتی و دگر بارکش‌های محله، به تن می‌نوشیدند. …»

کلیدر/جلد چهارم/ص. ۱۰۰۷

به ظاهر قره‌آت کنار چادرهاست. ولی بعد که گل‌محمد از طریق بیگ محمد خبر می‌رساند که زنده است. خانواده برای دیدن او به محل چرای گله می‌روند: دورتر. آنجا گل‌محمد است و قره‌آت!:

«… بیگ محمد در پی گله رفت. گل محمد، دهنه‌ی فره‌آت را از شاخه درخت واگرفت.»

همان.ص. ۱۰۳۰

در کتاب «مردگان باغ سبز» نیز نویسنده که ظاهراً شناختی از تبریز زمان دموکرات‌ها ندارد و نمی‌داند که شاه‌گلی سابق‌ بر این دهی بوده است تابع تبریز و صدالبته مثل حالا نبوده است که بروی از دور و برش «نوقا» بخری نوشته است: «… در آن غروب سرد، وقتی می‌رفت طرف خانه، نزدیک «شاه‌گولی»، دو کیلو «اریس-نوقا»ی خوب خرید. …»

ص. ۱۹۴

القصه که این حالت نمی‌گذارد من حواسم جمع باشد، خصوص که از طرفی هی پرش پرش می‌کنم از روده‌درازی‌ها و به اصطلاح امروزی «آب‌بندی» که دولت آبادی در این سری رمانش به خرج داده است. شوخی نیست که دارم جلد پنج را به نیمه می‌رسانیم!

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.