باشید تا دولت‌تان بدمد!

 

امروز صبح یک پیاده‌روی نسبتاً طولانی داشتم، رفتیم آزمایشگاه نزدیک خانه‌امان برای تست کبدی. همشهری داستان خریدیم و همشهری ماه. توی ویترین یک بقالی [همان سوپری] دیدیم که برف روی شیروانی داغ وارد سینمای خانگی شده است. چرا من آن موقع که رفتیم تماشایش کردیم در موردش ننوشته بودم؟ توی کوچه‌ی اصلی یک عدد ماشین اُپل را آتش زده بودند. ماشین نزدیک تیر چراغ برق بود و چند روز پیش برق‌مان قطع شده بود و شمع روشن کردیم و نمی‌دانستیم زده‌اند ماشین بنده خدایی را آتش زده‌اند و چون نزدیک تیر چراغ برق بوده، برق قطع شده است. نمی‌دانم چرا اینجا از این کارها زیاد می‌کنند. چند ماه پیش هم که یک صاحبخانه‌ای اثاث مستأجرش را ریخته بود کنار خیابان، و من و امیر داشتیم از جایی برمی‌گشتیم یکهو امیر دستم را رها کرد و دوید سمتِ اثاث‌ها. خدا را شکر امیر زود متوجه شعله شده بود و خسارتی به اثاثیه وارد نیامد. حالا چرا خواسته بودند اثاثیه مردم را آتش بزنند الله اعلم. ولی انگار مردم اعصاب ندارند چیزی از کسی پای دیوار خانه‌اشان رها شود. این ماشین هم به گفته‌ی امیر مدتی بود که با تایرهای پنچر همان‌جا افتاده بود. خوب بی‌افتد! مگر چه می‌شود؟ باید آتش بزنی حتماً؟ اثاث آن بنده خدا هم یک چند روزی بود مانده بود کنار دیوار مردم. نمی‌دانم!

همشهری داستان را هنوز نخوانده‌ام ولی چندتایی از مقالاتِ مهم و جالب همشهری ماه را جای صبحانه خوردم. گزارشی از میزان حقوق دریافتی مدیران نظام عالی بود. مقایسه درآمد سالانه رؤسای جمهور کشورهای مهم نسبت به قدرت خرید مردم کشورشان، و اینکه درآمد دکتر جانِ ما از درآمد رؤسای جمهور ژاپن و آلمان و کانادا بالاتر است محشر بود! آدم کلی افتخار می‌کند! انگار که گلدن‌گلوب داده باشند به اصغر فرهادی. در همان حد! کلی به وجد آمدم. فقط کاش می‌شد یک جوری حقوق دکتر را بالا می‌بردند تا پوز اوباما را هم بزند عالی می‌شد. چه معنی دارد یک پله پایین‌تر از آمریکا قرار گرفته باشیم؟! واقعاً چرا من آن موقع ننوشتم که برف روی شیروانی داغ فیلم متوسطی است؟ که به یکبار دیدن می‌ارزد؟
حالا گیریم که آدم یاد پاورقی‌های مجله اطلاعات هفتگی می‌افتد یا اینکه از این پیر و مراد و شاهدبازی‌های محتضری است که دیگر چندان باورپذیر و مقبول نیست؟!  این
شهاب حسینی هم که انگار باید برود توی این فیلم‌های صد من به شاهی بازی کند تا در خور توجه قرار بگیرد. از آن آدم بدهای فیلم هم هست. آدم بدهای تو دل برو!

بعد من چرا باید خوشحال باشم به خاطر گلدن گلوب؟ و اصلاً چرا باید فکر کنید چون خوشحال نیستم پس جدایی نادر از سیمین را دوست نداشتم؟ پس کی بود سه بار رفت تماشای فیلم و دست آخر کلی سوتی از فیلمنامه شکار کرد؟! اینکه فیلم خوبی بود حرفی نیست، ولی من خوشحال نیستم به خاطر گلدن گلوب. کما اینکه تعجب می‌کنم چرا وقتی رضا ناجی برای آواز گنجشک‌ها خرس نقره‌ای گرفت (+) کسی از خوشحالی اسمش را فراموش نکرد؟ آن خرس فرق داشت با این خرس؟! چون آن یکی مجیدی بود این یکی فرهادی؟!
آن یکی ایرانی نبود این یکی ایرانی است؟! بعد این جوانی که ترور می‌شود و آن بابای آمریکایی بشکن می‌زند ایرانی نیست و همّیت ایرانی شماها به خروش نمی‌آید و کک‌تان هم نمی‌گزد که همین‌هایی که برای فیلمی سراسر تاریکی و تحقیر فرهنگِ ایرانی کف می‌زنند و تبلیغ می‌کنند همان‌هایی هستند که دوست دارند ایران همینی باشد که فرهادی ترسیم‌کرده است؟ و برای همین هم هست که
روشن‌ها را ترور می‌کنند و کسی نمی‌آید اظهار تأسف کند که ببین چه جوانی رفت، چه مغزی خوابید؟!

سیاست حاکم بر رفتارهای ما شده است فوتبالی! متأسفانه! مملکت ما نه والیبال دارد نه کشتی فرنگی. همه‌اش فوتبال است و همه‌اش فرهادی است و لیلا حاتمی است و گلشیفته جان است و گلدن گلوب و مدونا   ، دست دادن آنجلینا با فرهادی! تصورش زیر پوست آدم لایی می‌کشد اصلاً! «درست مثل بُرد ایران مقابل استرالیا»! یعنی آدم وقتی سطح توقعاتِ شما را می‌سنجد و می‌یابد انگشت به دهان می‌ماند! فوتبال و فیلم! افتخار ایرانی بودن شما همین فوتبال است و فیلم؟! و نه رشد یازده درصدی علمی ایران نسبت به متوسط جهانی؟!!!

«هفتم نوبت حسن بود (پسر ۱۸ ساله‌ی مسیو) جوان دلیر بالای کرسی با آواز بلند داد زد:«زنده باد ایران»، «زنده باد مشروطه» و پس از او نوبت قدیر پسر ۱۶ ساله‌ رسید و او را نیز بالای کرسی برده ریسمان به گردنش انداختند. روسیان برای آنکه دژخویی خود را نیک نشان دهند، برادر را روبروی چشم برادر به دار کشیدند. چنان که از پیکره‌ها پیداست دژخیمان از ناآزمودگی ریسمان‌ها را چنان نینداختند که زود آسوده گرداند. بیشترشان تا دقیقه‌ها گرفتار شکنجه جان کندن بوده‌اند.»

ــ همشهری ماه/تاریخ۱۲۹۰/حلق‌آویز در تبریز/ص. ۱۵۹

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.