معبد جان!

چهارشنبه
گذشته، با امیر داشتیم می‌رفتیم بیرون من کمی راه بروم و یک سری خرید انجام بدهیم
که دوستِ امیر تماس گرفت و بعد از احوال‌پرسی، که کِی وقت‌تان آزاد است برویم
دیداری تازه کنیم؟ ما هم که داشتیم می‌رفتیم بیرون گفتیم همین امشب. بعد قرار شد
برویم سینما آزادی و شاید «ما یک پاپ داریم» را ببینیم که متأسفانه برداشته بودند
و جایش کلی پرستوهای عاشق و ساعت شلوغی و از این جنگولک‌بازی‌ها گذاشته بودند.
القصه توی کافی‌شاپ نشستیم به خوردن کیک سیب و گردوی خوشمزه و چایی تا ساعت قرار
برسد. فیلمی که با زمانِ ما مچ باشد فیلم «معبد جان» بود. خوب اسمش خیلی غلط‌انداز
بود. 

توی
سالن ۴ نفری بودند که ما هم اضافه شدیم. یعنی مهم نبود روی بلیط شما نوشته صندلی
فلان ردیف فلان! من و آرزو نشستیم بالا و امیر و محمد رفتند پایین‌تر نشستند. دو
نفری سالن را ترک کردند ولی ما نشستیم تا کمی بخندیم!

فیلم
معبد جان که دقیقاً از تمام سکنات و وجنات‌ش می‌بارید که یک تله‌فیلم است، ماجرای
اعتقاد راستین و دروغین به شفا و معجزه و این کوفت‌ها بود. اشاراتی به ستاره‌ی شش
پر و فلان و بیسارش که خیلی ناشیانه و یلخی پرانده شده بود [چی گفتم خدایی!] پرستو
گلستانی با آن ریمل [خدایی آن همه گریه کرد ریملش آخ نگفت!] و سرخاب سفیداب و رژ
لب مکش مرگ ما، زنِ یک دهاتی شده بود که سبیلش مصنوعی بود. چی بنویسم آخر من؟!


هیچ
بنی بشری در فیلم مزبور لهجه نداشت! یک گلوبالیزیشن واقعی! برای همین اصلاً مهم
نبود کجای ایران بازی‌اش کرده‌اند. جهان‌شمول بود اصلاً. به قول آرزو یک روز
دوربین را زده‌اند بیخ شانه‌شان و رفته‌اند فیلمبرداری کرده‌اند و برگشته‌اند! اینکه
دو تا برادری یهودی‌الاصل تازه مسلمان شده، آخر فیلم رو در روی هم قرار می‌گرفتند،
دیگر خیلی شاخ بود. یعنی باید حتماً شیبان‌ها ما را از خرافه برهانند؟ دلم برای
کعب‌الاحبار تنگ شد!

فیلم
به حول و قوه‌ی الهی تمام شد. موقع بیرون رفتن به آقای جوان خوش تیپی که متصدی
سالن بود گفتیم بابا عجب فیلمی بود! همین را گفتیم که بنده‌ی خدا دست روی دلش
گذاشتیم انگار حرف‌های قشنگی زد که با خودم گفتم کاش می‌شد صداش را ضبط می‌کردیم
که می‌شد اصلاً قصه‌ها نوشت ازش که کجائید شما خبرنگاران محترم که این قشر را
فراموش کرده‌اید که چه دردهایی دارند واقعاً که هر چی برای فیلم خندیده بودیم زهر
شد. آقای محترم از پخش فیلم «شیرین» هم گفت و از فیلمی که این آقای رضا صادقی درش
بازی کرده است هم گفت و از تأسف‌هایش و از وقایع اتفاقیه و حواشی و از عدم استقبال
از فیلم «ما یک پاپ داریم» و مقایسه‌اش با مثلاً شیرین کیارستمی. البته من که بین
این جمع گفتم شیرین فیلم خاصی بود و من از دیدنش لذت بردم کلی ضایع شدم و خیس عرق
و سرافکنده واقعاً!

القصه
… با یکی دو فقره فیلم ابتیاع شده، زدیم که برویم نیکوصفت آش بخوریم. باریده بود
آسمان و هوا به شدت تاریکِ خنکِ قشنگی بود و حیف که من پای رفتنم نبود … آش
گرفتیم و آمدیم منزل ما و ساعاتی با هم گفتیم و خندیدیم و … حالِ من خوب شد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.