لینک فول موتیفات!

۱.مادر دیروز صبح زود
برگشت. امروز چندین بار از خواب بیدار شدم و هی گفتم «آخ! چایی برای مادر!» بعد
سرک کشیدم دیدم مادر نیست. دوباره خوابیدم و دوباره بیدار شدم که وای صبحانه‌ی
مادر …

۲.این
روزها که ماهی‌مان اینطور به من عادت کرده است و از زل زدن‌ها و تماشاهایش غرق لذت
می‌شوم حال کسانی را که سگ و گربه نگاه می‌دارند و با لذت از آنها صحبت می‌کنند را
درک می‌کنم. اینکه یک موجودِ بند انگشتی وقتی دارید بلند می‌شوید از پشتِ شیشه
انگار که مراقب باشد نگاهتان می‌کند، اینکه حس می‌کنم در خانه تنها نیستم وقتی شما
نیستید پیشم، دلم قرص می‌شود. زیاد لبخند می‌زنم.

۳.نوشته
است (+):

«و
من مادری ام که هر بامداد به سهرابی آبستن می شوم و هر شامگاه

رستمی
به جرم نشناختن، فرزند خویش به تیغ می سپارد.»

۴.سیبستان
(+) و ملکوت (+) در مورد اهانتی که شاهین نجفی خواننده‌ی رپ به حضرت هادی (ع) در
ترانه‌ی جدیدش مرتکب شده است (+) نوشته‌اند. ملکوت می‌گوید:«
درباره‌ی
مذهب وقتی حرف می‌زنیم، موضوعاتی که به دین افراد مربوط می‌شوند، برای خود آن‌ها –
نه برای کسی که به آن باوری ندارد یا دین و مذهب هیچ نقشی در زندگی‌اش ندارد – مسأله
کاملاً عاطفی و احساسی است. امام و خدا و پیامبر، مانند پدر و مادر و نزدیک‌ترین اشخاص
و افرادی هستند که رابطه‌ای عاطفی را برای‌شان رقم می‌زنند. مقایسه از این ساده‌تر
که اگر شما در غرب، کمترین چیزی درباره‌ی هولوکاست بگویید یا بخواهید کشته شدن یهودیان
را در فجایع جنگ جهانی دوم،‌ دست‌کم بگیرید یا در آن تشکیک کنید، عقوبت سختی در انتظارتان
خواهد بود؟
کسانی که در این قطعه، هیچ احساسی از آزردگی به
آن‌ها دست نمی‌دهد، باید از خود بپرسند و در دل‌شان جست‌وجو کنند که اگر چیزی در زندگی‌شان
باشد که نزدشان بسیار بسیار عزیز باشد – و این چیز عزیز ممکن است از دید بسیاری، فوق‌العاده
بی‌معنا یا بی‌ربط باشد – واکنش‌شان در برابر زخمی شدن، یا تحقیر شدن یا دست‌کم گرفته
شدن آن چیز چه خواهد بود؟
این آزمون ساده‌ای است که به
راحتی پاسخ پرسش ما را درباره‌ی کل ماجرای مزبور می‌دهد. پاسخ این قصه را نمی‌توان
با فلسفه‌ورزی‌های سرد و فارغ‌دلانه با توجه به خلقیات فردی و شخصی خودمان بدهید. باید
دقیقاً به مخاطبانی عادی توجه داشته باشید که از شنیدن آن حس انزجار به آن‌ها دست می‌دهد
(و فراموش نکنیم که موضوع این قطعه «قدرت سیاسی» نیست؛ بلکه باور و اعتقاد دینی مردم
عادی است).

لذا
در این‌که کار شاهین نجفی از سر بی‌خردی بوده است، کمترین تردیدی ندارم (و البته جانِ
حتی بی‌خردان هم حرمت دارد و نمی‌توان به آن به هیچ بهانه‌ای تعرض کرد). او اگر هنرمند
است و در قبال کارش و مردمی که قرار است کارش را بشنوند و اعتبار برای‌اش قایل شوند
مسؤول است، باید به سادگی متوجه خطای اولیه‌ی خود می‌شد و در پی توجیه یا فرار از مسؤولیت
آن بر نمی‌آمد. از این حیث، خودِ او در دامن زدن به این بی‌خردی و دست‌کم بخشی از عواقب
آن سهم دارد. اما این مغالطه‌ی هولناکی است که کسی گمان کند تقبیح بی‌خردی اولی، مترادف
است با تقدیس، توجیه یا روا داشتن بی‌خردی گروه مقابل. بر عکس، تقبیح بی‌خردی گروه
دوم هم جوازی برای بی‌خردی اولی نیست. خلط کردن این دو، نشانه‌ی ساده و روشنی از فقدان
درک انتقادی و شخلتگی فکری است. …»

۵.گل‌آقا
در مورد خانم «ژاله قائم مقامی» مطلبی منتشر کرده است (+). خدایی چند نفرتان این
بانوی محترمه را می‌شناسید؟ من؟! هیچ!

۶.وقتی
در وبلاگ‌های تنی چند از بچه‌ها، مطالبی می‌خوانم در جهت زیر سوال بُردن جایگاه و
طبعاً وظایفِ زن در جایگاهِ «زن بودن»، «مادر بودن»، «دختر بودن» و … متعجب می‌شوم.
تو گویی کسی بگوید درخت چرا باید سایه بگستراند بر سر کسانی که شاخه‌هایش را می‌شکنند
برای روشن کردن آتش؟ یا میوه بدهد به کسانی که ابداً از شرایط کاشت و داشت و
برداشت‌ش خبر ندارند! و همین‌طور بگیرید تا برسید به بارهای منفی و مثبت الکترون و
پروتون!! دست بردارید از این روشنفکربازی‌ها و فیلسوف‌‌مآب نوشتن‌ها!

۷.مادر
یعنی گرما. هیچ حسی در زندگی‌ام اندازه‌ی گرمای تن مادرم برایم لذت بخش نبوده و
نیست. حتی وقتی ظرف بستنی‌اش را می‌دهد که نتوانسته است تمام کند و قاشق‌ش را دستم
که می‌گیرم آن گرمای دلنشین می‌دود زیر پوستم، توی جانم، حلول می‌کند در روحم …
گرمایی خاص. نوشتالژیک حتی!

  

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.