We made Them!

Manderlay در واقع، ادامه‌ی سفر
و آشتی گریس با پدرش است؛ داگویل(+). آنها در ادامه‌ی سفرشان به جایی می‌رسند که علی‌رغم
گذشت هفتاد سال از قانون منع برده‌داری در آمریکا، هنوز به برده‌داری مشغولند. باز
هم گریس دخالت می‌کند و برای آفریدن دنیایی نو در ماندرلی و رها کردنِ برده‌گان از
پدر جدا می‌شود. 


گریس هنگام احتضار بانوی پیر ماندرلی، به وجود دفتری
هولناک پی می‌برد که بانوی پیر از او می‌خواهد بعد از مُردنش آن را بسوزاند ولی
گریس برخلاف سفارش پیرزن، از آن دفتر ممنوعه برای ارائه‌ی راهبردهای اصلاح‌طلبانه‌اش
استفاده می‌کند. اصلاحاتی که در نهایت پرده از رازی مخوف و هولناک برمی‌دارد و
مجدداً گریس را به خشم، نفرت و انزجار دچار می‌کند. اینکه آن دفتر سراسر تبعیض را
نه برده‌دار سابق که برده‌ای نگاشته است، زیرا بیمناک بود که مبادا بردگان برای
زندگی در پشت حصارها آماده نباشند یا جهان پشت حصارها آمادگی این سیاهان را نداشته
باشد.

داستانِ فیلم مانند دیگر کارهای فون‌تریه شگفت‌انگیز است و
گرچه ظاهراً جزء سه‌گانه‌ی آمریکایش است ولی طبق معمول به هر نقطه‌ای در جهان قابل
تسری است از بس که فیلم‌هایش ذاتی انسانی دارند. [انسانی نه طرفاً صفت انسانیت
یعنی خوبی] گریس شتاب‌زده است. او «جوان» است و ناآزموده. با وجود تجربه‌ی تلخ
پیشین هنوز به کنه معانی «پدر» وقوف ندارد. او سریع است و سریع هم می‌خواهد نتیجه‌ی
اعمالش را ببیند. اینبار برای اطمینانِ خود و پدرش چندتایی از گانگسترها و یک وکیل
را نیز کنار خود نگاه‌می‌دارد ولی در نهایت خیلی زود و شتابزده آنها را مرخص می‌کند.

اصلاحاتِ گریس با تعمیر و بنای خانه‌های بهتر برای سیاهان
با چوبهای درختانِ باغ بانوی پیر آغاز می‌شود و بعد آماده کردن زمین برای کشتِ
پنبه و برگزاری کلاسهای آموزش دموکراسی که در نگاهی انتقادی و افراطی حتی دقایق
زمان را نیز به رأی می‌گذارند. درختانِ باغ بانوی پیر نباید قطع می‌شدند چون طوفان
شن بدون مانعی مزرعه پنبه را نابود کرد. انبارهای غذا و غله ویران شدند و همگی به
خوردنِ خاک ـ عملی که در کتاب ممنوعه شدیداً ممنوع شده بود ـ رو می‌آورند و تنها
الاغ مزرعه را برای تغذیه مقوی دخترکی برده می‌کُشند. اولین رأی‌گیری برای کُشتن
آدمی به خاطر همین گوشتِ الاغ برگزار می‌شود. او را گریس اعدام می‌کند.

بوته‌های پنبه با تلاش همه نجات می‌یابند و محصول مرغوب
نیز برداشت می‌شود که به قیمت خوبی فروخته می‌شود. اما، در شب جشن که گانگسترها
نیز رفته‌اند، باز هم به گریس تجاوز می‌شود [تجاوز، چون گریس به گمان اینکه تیموتی
یک برده‌ی مانسی مغرور سلطنتی است خود را به او تسلیم می‌کند] آتش در ماندرلی می‌افتد،
پول‌ها دزدیده شده‌اند[خزانه‌دار یعنی تیموتی با آن قمار کرده و باخته است].
پیرترین برده اعتراف می‌کند که آن کتاب را او نوشته است، و  گریس مجبور است به نتیجه رأی‌گیری که او را وامی‌دارد
بر سیاق قوانین کتاب ممنوعه بر مزرعه و بردگان حکومت کند گردن نهد. آن هم وقتی که
به رسیدن پدر گریس طبق قرار قبلی و فرار گریس زمان زیادی نمانده است. گریس البته
زکاوت به خرج می‌دهد تا از حصار تعمیر شده بگریزد: تصمیم می‌گیرد به عنوان بانوی
مزرعه تیموتی را تنبیه کند. تکه‌ای از حصار برای این منظور کنده می‌شود و گریس او
را شلاق می‌زند. بعد درست وقتی می‌خواهد به پدر بپیوندد، در می‌یابد که زمانِ مصوب
کلاسهای آموزش دموکراسی‌اش او را گول زده است و پدر رفته است آن هم بعد از اینکه
دیده است گریس دارد برده‌ای را شلاق می‌زند. گریس باز هم از «پدر» شکست خورده است.

اعترافاتِ برده‌ی پیر شگفت‌انگیزند. رفتارهای بردگان که در
کتاب ممنوعه در هفت مجموعه تقسیم‌بندی شده‌اند و اشتباهی که گریس در قرائت شماره‌ی
تیموتی مرتکب می‌شود، اصراری که بر تنبیه سفیدپوستانِ مزرعه با سیاه کردن پوستشان
و پذیرایی از سیاهان انجام می‌گیرد، در برابر نتایج خوب همیاری سیاه و سفید عدد
بزرگتری دارند. تصمیماتِ این سیاستمدار جوان، جملگی خام و بدفرجام هستند. حتی
برداشتِ محصول مرغوب نیز نمی‌تواند توفیقی برای این بانوی جوان مصلح به حساب آید
زمانی‌که روابط انسانی غالب می‌شود. روابطی موهش و دردناک از مظلمه‌ای که این
بردگان [مذهبی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، …] برای خود آفریده‌اند و هیچ مفرری
ندارد. و هر که بخواهد بگریزد، یک قدمی ماندرلی توسط سفیدپوستان دنیای خشن آن سوی
حصار به دار آویخته می‌شود.

این فیلم یک دانشگاه است. چه کسی می‌داند دکتر هکتور نماد چیست؟


 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.