دست به کمر چوب به دست!

ایستاده
باشم روی دیوارهای سیمانی کوتاه پارک دانشجو و دست زده باشم به کمر و عصبانی باشم
از دستِ امیر که همین‌طور نشسته است روی نیمکتِ پارک و زل زده است به من که
داد می‌زنم امیــــــــــــــر؟ بیا دیگه! نمی‌آیی؟*


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در
پاسخ به دعوتِ رامکِ عزیزم. کسانی که دوست دارند در این بازی (+) باشند، باشند!

 * در رابطه با این آرزوی آقامون (+)


 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.