قبلاً
سر خواندن «کیمیا خاتون» (+) کلی توی ذوقمان خورده بود تا اینکه «آمادئوس» و «آنونیموس»
و «کریشن» را تماشا فرمودیم و تهِ ذوقمان تراشیده شد کلاً. اولی در مورد نابغهی
موسیقی [موتسارت] است، دومی نابغهی ادبیاتِ نمایشی [شکسپیر] و سومی … در مورد
داروین.
حالا
صد رحمت به سومی، چون کلی شخصیتِ داروین را علوّ بخشیده بود ولی اولی و دومی پاک
ما را از نبوغ بشری و تاریخ هنر مأیوس نمودند. حالا گیریم که بشر امروز نسبت به
تمام امور دچار شک و تردید شده باشد، بشود! ولی تخطئهی شخصیتِ نوابغی چون موتسارت
و شکسپیر واقعاً رواست؟ اینکه با موتسارتی ــ که از طفولیت منش و کردار درباری را
از نزدیک لمس کرده است و بالطبع باید مبادی آداب باشد ــ روبرویمان کنند که چون
دیوانگان قهقهه میزند و ضریب هوشیاش قلوه سنگ برمیدارد و ثباتِ رفتاری ندارد و
یا با شکسپیری که همانند موتسارت زنباره و حتی به شدت کلاش و دزد است، بینهایت
دردناک است.
آیا
موتسارت واقعاً اینطوری بوده است؟ آیا شکسپیر بزرگترین دزد ادبی جهان است؟ با
جستجو در نت چیز بیشتری عایدمان نشد، همهاش نوعی اتهامِ اثبات نشده است. همهی
اینها نوعی توهماتِ زائیدهی مبهم بودنِ برخی زوایای زندگی این انسانهاست … ولی
واقعاً انسان امروز چقدر حق دارد در این موارد تا این حد پیش برود؟ تحصیلاتِ
آکادمیک و یا پایگاهِ اجتماعی و حتی نژاد و قومیت [و شهر محل تولد حتی] چقدر میتواند
متضمنِ تأیید نبوغ یک انسان در قرونِ پیش از این باشد؟