گوشِت می‌برم خین میاد!*

۱. خانه‌ی پدری که بودم،
وقتی با مادر تنها شدیم و بساط سماور برچیده شد، قل‌قل تلویزیون جای آن را گرفت.
از صبح علی‌الطلوع تا شب، بینوا روشن بود و من گرچه بیشتر مشغول کارها و استراحتم
بودم، ولی دست می‌داد تا سریال‌های محبوب‌م خصوصاً «پرستاران» را سر وقت تماشا کنم.
ولی در خانه‌ی شوهری، تلویزیون‌مان غالب اوقات خاموش است مگر اینکه بخواهیم فیلم
جدیدی که امیر خریده است را تماشا کنیم، یا عید باشد و کلاه‌قرمزی داشته باشد.
اینطوری شد که دو سال است «پرستاران» ندیده‌ام و هیچ سریالی را مرتب تماشا نکرده‌ام.
حتی وقتی اتفاقی دیدم که سریالِ جدیدی به نام «پشت کوهای بلند» [املایش صحیح است
ایراد نگیرید] به سبک و سیاق «روزی روزگاری» دهه‌ی هفتاد دارد پخش می‌شود که تعدادی
از هنرپیشگان روزی روزگاری هم هستند و دیالوگ‌هاشان محشر است و لهجه‌هاشان شهد
شیرین و شخصیت‌پردازی‌اش عالی و اصلاً آخر تکه پراندن و کنایه‌های سیاسی به دولتی‌ها و
حکومتی‌هاست و کلی تبلیغش کردیم پیش شوهرجان که مگر هر روز ساعت بیست و یک از شبکه‌ی
سه تماشایش کنیم نشد. نه که نخواهیم. ساعتِ پخش سریال بد بود. اصلاً سریال در یک
سکوتِ عجیب و غریبی پخش شد. شاید هم چون دائم تلویزیون ما خاموش است فکر می‌کنم
سکوت بوده است ولی در نت هم که سرچ کردم نقد و معرفی دندان‌گیری نیافتم. سریال بد
بود؟ بازی‌هایش بد بود؟ فیلم‌نامه‌اش؟ نه!


حتی
اینکه سریال یکهویی تمام شد بدون اینکه بینندگان محترم درخواست پخش مجددش را کرده
باشند که عادت تلویزیون است و خلاصه قسمت‌های پیشین بعلاوه قسمت آخر را مجدد پخش
می‌کنند، نشد. من که منتظر بودم ندیدم. دلم می‌خواست ببینم سامشاه که رفت شکار شیر
و پلنگ چی به سرش آمد؟ اینکه قسمت‌های آخر برگشتیم به همان خاله‌ی خدابیامرز خسرو
شکیبایی با بازی ژاله علو که اینبار مهتاج نجومی بازی‌اش کرده بود چه می‌شود؟ یکهو
تمام شد! در سکوت! (+)(+)

اصلاً
تقصیر من شد که هی گفتم توی وبلاگم ازش بنویسم و نشد! اصلاً … دلنوازان اگر بود

۲.کتاب
«بیوتن» امیرخانی را نیز به لطف و کرم ایزد منان تمام کردیم! خودمان هم تمام شدیم
ایضاً! یعنی من اگر در موردش ننویسم به نظرم سنگین‌ترم. یعنی آن شب پیش آرزو آنقدر
نق زدم که کلاً نق‌م تمام شد که حالا بزنم. فقط … شما را به سر جدتان، نمی‌شود
سبک نیافرینید و نگارش تجدید نکنید و حالِ کتابخوان‌هایی مثل ما را به هم نزنید؟
یعنی فقط من ببینم کسی آمده نوشته «بیوتن» فلان و بیسار من می‌دانم و او!

ان‌
شا الله «قیدار» را که تمام کنم، می‌روم سراغ کتاب‌های خوب. کتاب‌های عالی. حتی
کتاب‌های متوسط!

 

* یادش بخیر! حسام‌بیگ روزی روزگاری هی این را می‌گفت …

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.