وین خرابی‌های مدام …

دیشب حالم بد شد. یکهویی. تمام تنم خیس از عرق سرد بود و چشم‌هام تار می‌دیدند و سرم گیج می‌رفت و نبضم یکی بود یکی نبود می‌زد و تهوع داشتم. نفسم تنگ بود و قدرت حرف زدن نداشتم.

چهارشنبه گذشته رفتیم قم، موسسه طب بوعلی. یک تریلی دوای گیاهی داد که اصلا نمی‌دانم چرا این زبانم نچرخید که امیر جان نگیرشان. گرفتیم. همان شب پماد شفا و یک مایع مخصوص ماساژش را استعمال نمودیم که کشک. یک معجون با شیر ولرم و پودر سه مغز و پودر مالت و گرده گل هم ناشتا باید می‌خوردم. کپسول‌های تحت نام «حیات»‌، «ام اس»‌ و «تقویت مغز و اعصاب» را از همان دیروز شروع کردم که باید با عرق بادرنجبویه خورده می‌شدند. من عادت به نوشیدن عرقیجات ندارم. در عمرم لب نزده‌ام. این عرق را که خوردم تا شب تهوع داشتم. بعد هم که آن شکلی شدم و حتی داروهای متداول خودم را هم نخوردم. حالا نمی‌دانم به خاطر اینها بوده یا آلودگی هوا، چون وقتی کمی اکسیژن گرفتم قلبم میزان شد، به هر حال ترسیده‌ام. نمی‌خواهم ادامه بدهم هرچند هوار تومن پول بی‌زبان رفت توی جیب جناب آل اسحاق.

تازه زالو هم تجویز کردند که با همدستی خانم فیزیوتراپم در رفتیم از زیرش. هشت تا زالو پشت زانو و ساق پا که شوخی نیست!

دوباره اسپاسمم زیاد شده است. وضعیت خوبی ندارم. از لحاظ روحی هم خرابم. همه‌اش گریه می‌کنم. نمی‌دانم آخرش چه خواهد شد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.