ــ بعد از آن همه ماه، آن همه سال. هنوز هم همان دخترک اخمو بودی. همان
دخترکی که وقتی بار اول دید/ه بود/م زده بودم زیر خنده. از تو متنفر بودم. بعد از
«او» بیشتر. خیلی طول کشید. حالا دیگر پیدایت کرده بودم و وقتش رسیده بود. خسته
بودی. رفتیم تا هم جایی نشسته باشیم و هم تو چیزی بخوری. پاکت را گذاشتم روی میز.
هنوز هم اخمو بودی. پرسیدی :«خوب؟» گفتم اگر دوست داشتی الان بخوان. اگر نه وقتی
برگشتی خوابگاه. هر طور راحتی. «مارتین کجاست؟» دستهایت را به هم گره زده بودی،
روی میز. نزدیک سینهات. حالا دیگر چادر هم سر میکردی. اینطوری قیافهات گرفتهتر
بود. چرا فکر کرده بودم تو از عشق میسوزی؟ [مثل «او» شاید.] که چشمم افتاد به
انگشتهایت «حلقه را دستت نمیکنی؟» خیلی ساده، بی مکث، تند گفتی «نه!» خیلی ساده،
بدون مکث، و تند گفتم «مارتی مُرد!»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* میخواهم «سوسا اسم قشنگی است» را به صورت پیدیاف در بیاورم. کسی بلد است؟