سال
دارد نو میشود. من فقط گرمای این چند روز را حس کردهام. بیرون که نرفتیم. فقط
درخشش سرویس قابلمه تابهی استیلم بعد از مشقت سابیدنش بود که به من لبخند زد و
گفت «سوسن دارد سال نو میشود ها.» این را حتی ظرف جوانه زدهی ماشهایم هم نگفت
به من. اصلاً عید را باید از وایتکس در آمدن کل زندگیات بگوید سلام.
کتاب «شبِ
مادر» را تند تند خواندم. این همه هم که تندی کردم باز مجبور میشدم برای هضم
مطالبش درنگ کنم. کتاب یک شوک ولتاژ بالاست. اگر رسید دستتان حتماً بخوانید. اما
سال نو را میخواهم با دورهی سه جلدی « روزگار
سپری شده مردم سالخورده» دولت آبادی شروع کنم. سال نو کلی ایدهی بافتنی و نقاشی
دارم. نقاشیهایم را هم گذاشتهام اینجا (+) برای فروش. قیمتی ندادهام هنوز. سال
نو حتی دلم میخواهد فرانسه یاد بگیرم. تقصیر آلبومی است که امیر آقا دانلود کرده
است و هوش و حواس آدم را کن فیکون میکند. احمدرضا میگوید سخت است و من دلم یک
کار سخت میخواهد.
دیشب که سیل پیامکهای تبریک
روزمان رسید نمیدانستم تولد حضرت زینب و روز پرستار است. آرام نوشته بود باید این
روز را به امیر هم تبریک گفت چون دارد از من پرستاری میکند و من از صمیم قلب دلم
خواست آرام را ببوسم. چون خودم هم حواسم نبود که یک دوره کار با وجدان در کسوت
پرستاری بالاخره مرا با پرستار مهربانی همخانه کرد تا اینطور مراقبم باشد که
هرگز مادرم نبود.
خواهرزادهی عزیزتر از جانم
دست به تولید زده است. تولیداتش دوستداشتنی هستند نه چون کار دست خواهرزادهام
است. اگر مایل به خرید هستید به این آدرس ایمیل بزنید: s-clock@live.com
بعد؟ بعد اینکه تسبیح هم دارد میرود خانهی بخت. خانهی
بختش حوالی خانهی یکی از همکلاسیهای دوران دبیرستان من است. من بینهایت
خوشحالم.
پ.ن: بعضیها صحبت کردن بلد نیستند. هزار بار هم بگویند
قربانت بروم باز هم زبانشان نیش دارد. کنایه دارد. زخم دارد. با این آدمها معذبم
در صحبت کردن. میخواهم سال دیگر کم کنم اینطور رابطهها را. حذف کنم حتی.
______________________________________
* خانم رابعه مدنی مادربزرگ دوست داشتنی سریال وضعیت سفید این را دیشب گفت. سلام رخشان 🙂