بازار گرمی :)

 

آرام
که آمد خانه‌ی ما عید دیدنی، علاوه بر کادوهای قشنگی که برای من و امیر آورده بود،
یک دشت حسابی هم داد به من. چطوری؟ دست گذاشت روی نقاشی اسب (+) و قیمت خواست. من
هم حقیقتاً نمی‌دانستم چه قیمتی بگذارم. القصه قرار شد تابلو امانت باشد پیش ما تا
قیمت‌گذاری که شد آرام ببردش. بعد از آرام خانم فیزیوتراپم آمد و تا اسب را دید
آنقدر شیفته شد که کم مانده بود غش کند. خلاصه هی من خواستم سر بدوانم که بابا این
تابلو صاحاب دارد که نشد و با رضایت آرام تابلو فروخته شد به خانم فیزیوتراپم. [البته
من خیلی زود یک اسب برای آرام خواهم کشید
J]

خلاصه
که با توجه به قیمتی که دوست عزیز هنرمندم اثیره جان روی اسب گذاشتند، قیمت تقریبی
برای تابلوهای دیگر خواهم گذاشت. از آنجا که تابلوهای من اورجینال هستند!! چون از
روی تابلوی دیگری کپی نشده‌اند، بنابراین قیمت‌ها منصفانه است.

این
میان، فیلم جانگوی تارانتینو را هم تماشا فرمودیم و بسی لذت بردیم و کلی هم از سعید کیایی یاد نمودیم. چرا؟ بماند! الحق که اگر
این آرگو این وسط سبز نشده بود …

معرفی فیلم جانگو در یک پزشک (+)

نکته‌ی جالب توجه برای من در این فیلم، حامی جانگو است که یک آلمانی است، همه به نژادپرستی آلمان‌ها معترفند، حتی نه همه‌ی آلمان‌ها، اما وقتی یک آلمانی در مقابل یک آمریکایی از دو سیاه‌پوست حمایت می‌کند و جانش را هم از دست می‌دهد طنز سیاهی است به شدت تکان‌دهنده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.