از کارکردها

نوشتن،
کاری نیست که با هر وسیله‌ای ممکن باشد. یا نه، برای من نوشتن با هر وسیله‌ای
کارکردی متفاوت دارند. من در طول زندگی‌ام هرگز نتوانستم با مداد فشاری ـ مداد
اتود ـ کار کنم. برای من مداد یعنی استدلر، شتر نشان یا تمام مدادهایی که بشود
تراشیدش. در تمام زندگی‌ام هرگز با روان‌نویس نتوانستم کنار بیایم. خصوصاً موقع
امضا زدن. خودکار؟ فقط به درد جزوه نوشتن ـ که من البته با مداد این کار را می‌کردم
ـ و یا پُر کردن پرونده‌ی بیمار می‌خورد.

اما
پای نامه‌ نوشتن و یا نوشتن در دفتر خاطرات که به میان می‌آید فقط باید با خودنویس
نوشت. آن هم نه هر خودنویسی. خودنویس باید شیفر باشد. مبتلا شده‌ام به شیفر. سال‌هاست.
اولین شیفرم را داداش احمد داد به من. یکی از شاگردهای مایه‌دارش کادو داده بود به
او و او نمی‌دانم چرا دادش به من و من معتاد شدم. سال‌ها گذشت و تلمبه‌ی شیفرم
خراب شد. هر جایی بردم گفتند تعمیر نمی‌شود و از همه بدتر تبریز شیفر نداشت. همه
جا را گشتم و نبود و من لاجرم دست به دامن پارکر شدم. عذاب ألیم شنیده‌اید؟

اردیبهشت
هشتاد و شش باشد و من آمده باشم نمایشگاه کتاب. فردای روز و شبی که نزد هدا و نیکو
بودم، شادی بیاید دنبالم. مرا ببرد شهر کتاب نیاوران. بچرخیم و من پایم گیر کند در
عشق. در شیفر. انگار که تشنه‌ای آب دیده باشد. بخرم‌ش.  و خدا خدا کنم بروم برگردم تبریز . جوهر بریزم
تویش و بنویسم. اما مگر نوشتن در وبلاگ گذاشت؟ نگذاشت و شیفرم گاه به گاه جوهر می‌نوشد
و صفحه‌ای سیاه می‌کند و بعد جوهر توی شکم‌ش خشک می‌شود دلمه می‌بندد.

نشد که
عشق به شیفر مرا جدا کند از اعتیاد تایپ. شاید چون شیفر جدیم زیبایی و خوش دستی
شیفر قدیمم را نداشت. شاید چون دیگر آنقدر نوشته بودم و مردم خوانده بودند که
نوشتن توی دفترهای قایمکی مزه نمی‌داد. نمی‌دانم. ولی باید شیفرم را امروز پُر
کنم. نامه نوشتنم می‌آید.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.