«
… اگر تشیع را در بغض نسبت به چند شخصیت تاریخی به نام خلیفه و حبّ چند شخصیت
مذهبی به نام امام منحصر بدانیم، البته خیلی از این اعمال را حتی سلطهی مغول بر
بغداد و سقوط خلافت عثمانی را به وسیلهی حتی صلیبیها برای شیعه پیروزی به شمار
میآوریم. اما اگر تشیع مکتبی است که دارای هدفهای انسانی و آرمانهای اجتماعی و
طرح زندگی مادی و معنوی و شکل جامعه و طبقات و حکومت و تعلیم و تربیت و روابط
طبقاتی خاص بوده است، آن وقت ملاک ارزیابیها به کلی فرق میکند. آن وقت هر عملی
که به تحقق این هدفهای معین در جامعه از نظر فکری و اجتماعی کمک میکند و هر
رژیمی که به این طرحها نزدیکتر باشد به تشیع نزدیکتر و هر چه بدان ربطی نداشته
باشد یا در جهت ضد آن باشد و درست با رژیمها و طرحها و شکلها و قاعدههای موجود
و معمول یکی باشد، ضد شیعی است هر چند که پرچم سبز را برای خود انتخاب کرده باشد.» (مطلب من در نوزدهم خرداد ۸۸)
شریعتی/ م.آ.
۱/ص۱۲
مشکل
توهم این است که نگاهِ بستهای دارد. یعنی وقتی میگویم «توده» تصور میکند توده
یعنی کسانی که شهرنشین نیستند. تودهی مد نظر من همان طبقهی پایین توصیف شده در
۱۹۸۴ اورول است. این طبقه در شهر هم هست [شهرنشین] و کسی که منکر این طبقه است را
نمیتوان واداشت از توهم تقلب دست بکشد. در منظر شبه روشنفکری رایج در جهان سوم؛
این طبقه حقیقتاً و قاعدتاً حق رأی ندارد و فاقد شعور اجتماعی سیاسی است (مطلب من در سی و یکم خرداد ۸۸) ولی در
واقع این طبقه همواره برای تغییر موقعیت طبقهی بالا و متوسط در جنبشها ـ اینجا
در انتخابات ـ مورد سوء استفاده قرار میگیرد و سپس رها میشود. من سال ۸۸ با
ارجاع به تحلیل جهانبگلو از روشنفکر نوشتم که احمدینژاد هم یک روشنفکر محسوب میشود (هشتم دیماه ۸۸) و لاجرم برای ابقای خود از طبقهی پایین استفادهی ابزاری کرد. در سال ۹۲، طبقهی
پایینِ سرخورده همان رأیهای خاکستری معروف هستند که به سمتِ اطلاحطلبان گراییدند
و برخی همراهِ جنبشیهای بدبین سال ۸۸ از دادن رأی پرهیز کردند. با احتساب آماری
دقیق میتوان به سادگی فاصلهی ۱۱ میلیونی رأی را توجیه قاطع کرد.
«روشنفکران متعهد مسلمان، باید هنر حرف زدن با شش مخاطب را تمرین
کنند:
روشنفکران جهان، برادران مسلمان، تودهی شهری،
زنان، روستائیان و بچههامان!
و این یک تمرین، به عنوان برقرار کردن ارتباط
ذهنی و انتقال این ایدئولوژی، برای بچهها، و به عنوان دعوتی در آغاز کردن این
راه، برای بزرگها، همفکرهای دست به قلم[است].» (هفتم تیر ۸۸)
مقدمهی «یک، جلوش تا بینهایت
صفرها»/دکتر علی شریعتی/انتشارات سفیر/ ۱۴۳۸قمری
من
همان سال هم گفتم که شخصاً شاهد تقلب سبزیها بودم که در برگ خانمهای بیسواد که
خواهان احمدینژاد بودند نام موسوی را قید میکردند و یحتمل برعکس. میگویند دیگ
به دیگ میگوید رویت سیاه. به هر ترتیب، ادعای زود هنگام سبزها به تقلب انتخاباتی
و وای وای گفتنهای قبل از واقعه باید هم موجب ایجاد جو امنیتی میشد. این یک واقعهی
طبیعی برای هر نظامی است.
در هر
صورت هیچ دوست ندارم در مورد مسائلی که سال ۸۸ به قدر کفایت بحث کردم، مطلب
بنویسم. متعصب شخصیتی است قاطع در تصور خود و خدا هم قادر به تلطیفش نیست. چه برسد
به من.
«… در سراسر تاریخ مکتوب، و شاید از پایان
عصر نوسنگی، سه گونه آدم در دنیا بودهاند: بالا، متوسط، پایین. آنها به
راههای فراوان به طبقات فرعی تقسیم گشتهاند، اسامی بیشمار و گوناگونی گرفته و
شمارهی نسبی آنان، همینطور گرایش آنان به یکدیگر، از عصری تا عصر دیگر تغییر
یافته است. اما ساخت اصلی اجتماع هیچگاه تغییر نیافته است. حتی پس از تحولات عظیم
و تغییرات به ظاهر برگشتناپذیر، همواره همان نقشینهی خود را بر جای نشانده است،
درست مانند دستگاه گردشنما که به رغم رانده شدن به هر سو همواره تعادل خود را باز
مییابد.
هدفهای این سه گروه کاملاً سازشناپذیر است.
هدف گروه بالا این است که سر جای خود بماند، هدف گروه متوسط این است که جای خود
را با طبقه بالا عوض کند. هدف طبقه پایین، زمانی که هدفی داشته باشد ــ چون خصلت
پایدار طبقه پایین این است که خرکاری چنان از پا درش میآورد که، جز به تناوب، از
آنچه بیرون از زندگی روزمره است آگاهی ندارد ــ این است که تمام تمایلات را در هم
شکسته و جامعهای بیافریند که در آن همهی انسانها برابر باشند. به این ترتیب در
سراسر تاریخ مبارزهای که خطوط عمده آن یکسان است، پی در پی تکرار میشود. دورههای
دیرپایی، طبقه بالا به ظاهر در امن و امان بر سریر قدرت تکیه میزند، اما همواره
دیر یا زود لحظهای پیش میآید که ایمان به خود یا شایستگی حکومت کردن یا هر دو را
از دست میدهد. آنگاه است که به دست طبقه متوسط سرنگون میشود. طبقه متوسط در این
گیر و دار، با تظاهر به این امر که برای آزادی و عدالت میجنگد، طبقه پایین را در
کنار خود جای میدهد. به محض رسیدن به هدف، طبقه پایین را به وضعیت بردگی دیرین
برمیگرداند و خود طبقه بالا میشود. در حال طبقه متوسط تازهای از یکی از این دو
طبقه، یا از هر دو منشعب گشته و مبارزه از سر گرفته میشود. از این سه گروه، تنها
طبقه پایین است که حتی بطور صورت گذرا هم در رسیدن به هدف به موفقیتی دست نمییابد.
انکار پیشرفت مادی در سراسر تاریخ، مبالغهآمیز
خواهد بود. حتی امروز، در دروان سقوط، وضع زندگی انسان متوسط به لحاظ جسمی بهتر از
چند قرن پیش است. اما پیشرفت مالی، انعطاف در شیوه رفتار، اصلاح یا انقلاب، سر
سوزن تغییری در عدم مساوات ایجاد نکرده است. به
لحاظ طبقه پایین، هر گونه تغییر تاریخی مفهومی بیش از تغییر در اسامی اربابانش
نداشته است.» (دهم خرداد ۸۸)
۱۹۸۴/جورج اورول / ترجمه صالح
حسینی/چاپ دوم زمستان ۱۳۶۴
همین و بس.
_______________________________________
* من سه بار تا حالا در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کردهام. اولینش سال ۷۶ بود که به آقای خاتمی رأی دادم و همان ماه اول پشیمان شدم. بار دوم سال ۸۸ بود به شخص ثالث. و امسال.
لازم به ذکر است من در اینجا (+) یعنی سال ۸۵ دولت احمدینژاد را بابت مضیقهی دارو انتقاد کرده بودم.
** این قشر متوهمی که نوشتم هر بار در لباسی و در قامتی نو ظاهر میشود یکبار مثل سال ۸۸ که حکومت را متهم به تقلب و توده را یک مشت صدقهخور وحشی نامید و یکبار مثل امسال که کاندیدای فاقد رأی را کاندیدای اصلح و مورد اقبال مردم [توده] دانسته و دیگران را متهم به بیبصیرتی میکنند.