The Gym Way of Living, by Sylvia Print

 

با ادای احترامات فائقه به آیدای عزیز (+) چون وبلاگشان فیلتر است و این مطلب فوق‌العاده زیباست در وبلاگ ثبت می‌کنم.

 

«زندگی مث بدن‌سازی می‌مونه. فکر می‌کنی به ته‌ش که برسی، چه مانکنی بشی. اما ته‌ای وجود نداره. اول باید چربی‌ها رو تبدیل به ماهیچه
کنی. بعد رو ماهیچه‌ها کار کنی تا جا بیفتن. بعد شروع کنی بتراشی‌شون و اضافی‌هاشونو سمباده بزنی. بعد؟ تموم نمی‌شه که. بعد باید زحمت بکشی نگرشون داری که از دست نرن. دوباره تبدیل به چربی نشن. گوشه‌کنار اضافه در نیارن.

 

زندگی مث بدن‌سازی می‌مونه. اولش با ذوق و شوق می‌ری باشگاه، فک می‌کنی به۲. شب که بدن درد میاد سراغت اما، بیچاره می‌شی. همه به‌ت می‌گن تحمل کن، همین یه هفته‌ست. عادت می‌کنی. می‌گی خب. یه هفته تحمل می‌کنی. متوکاربامول. کلسیم-زینک. هفته‌ی دوم فکر می‌کنی راست می‌گفتنا. عادت کردم. به۲. بی‌خبر از این‌که از هفته‌ی سوم هر هفته تمرینات عوض می‌شن. هی سنگین‌تر می‌شن. بنابراین هر هفته بدن درد داری. تا برسی به آخر هفته و عادت کنی، دوباره تمرینای جدید. دوباره عضله‌های جدید و دردای جدید. یه دردایی تو یه عضله‌هایی یه گوشه‌کنارایی از تن‌ت که حتا نمی‌دونستی‌ وجود خارجی دارن تا دو روز پیش. بنابراین به درده عادت نمی‌کنی. به درد کشیدنه عادت می‌کنی. دیگه روت نمی‌شه غر بزنی. بی‌خیال بابا. درد داره دیگه. بپذیر فرزندم.

 

زندگی مث بدن‌سازی می‌مونه. به عنوان یه آدم رژیم‌ستیز، هزار بار به مربی‌ت می‌گی من آدم رژیم نیستم‌ها. می‌گه باشه فرزندم. تو که نمی‌خوای لاغر شی. می‌خوای متناسب شی. رژیم نداری. نترس. بعد روز اول، تا بدن‌ت هنوز داغه و دردا شروع نشده‌ن، یه برگه به‌ت می‌ده. این چیه؟ رژیم. دِ؟ رژیم پرخوریه بابا. نترس. دو هفته‌ی اول های‌پروتئین. دو هفته‌ی دوم های‌ویتامین. دو هفته‌ی سوم های‌فیلان.
دو هفته‌ی چهارم های‌بیسار. بابا رژیم رژیمه دیگه. چه زورکی مجبور باشی بخوری، چه مجبور باشی نخوری جفتش اجباره. عزیزم می‌خوای متناسب بشی یا نه؟ بله می‌خوام. پس در نظر بگیر همینیه که هست. باشه.

 

زندگی مث بدن‌سازی می‌مونه. مربی‌ت بهت می‌گه با فلان وزنه کار کن، سه تا ست هشت‌تایی، بین هر کدوم ۴۵ ثانیه استراحت. اولی‌و که می‌زنی فک می‌کنی غولی و این که کاری نداشت و بقیه رو بی‌وقفه ادامه می‌دی و
هفت‌هشت‌تا هم بیشتر می‌زنی و خیلی هم مسروری. مربی‌ت اما اینو تو مغزت جا می‌ندازه که فقط هشت‌تا، با مکث، با استراحت طولانی بین هر ست. وگرنه به جای این‌که ماهیچه دربیاری ماهیچه‌های نصفه‌نیمه‌ت رو هم می‌سوزونی. یادت می‌ده که اگه وقفه‌ها رو دست کم بگیری و به عضلاتت زمان ندی، کلن حرکتت یه حرکت سوخته‌ست. یاد می‌گیری قائل به پروسه باشی. آهسته و پیوسته. کمیت زیاد تو بازه‌ی کم لزومن نتیجه‌ی مثبتی نیست، چه بسا نتیجه‌ی عکس می‌ده هم.

 

زندگی مث بدن‌سازی می‌مونه. فکر می‌کنی حالا همه‌ش دو سه ماهه. تموم می‌شه دیگه. بعد اما می‌بینی سه ماه گذشته و دیگه نمی‌تونی بذاری‌ش
کنار. مزه‌ش رفته زیر دندون‌ت. آلوده‌ش شدی. پای همه‌چی‌شم حاضری وایستی. صبا زود پاشی، شبا زود بخوابی، الکل و خورش بادمجون نخوری، سفیده‌ی تخم‌مرغ بخوری، سالم زندگی کنی. سالم بمیری. خیلی هلثی و هیوغ‌طور.
»(+)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.