پنج
شنبه عصر متوجه شدم که باکلوفن نداریم. یعنی در کشوی داروها هم موجود نیست. در
واقع یادمان رفته بود که تبریز که بودیم و دکتر آیرملو دارو نوشته بودند، داروخانهچی
گفته بود چون باکلوفن کم است، دویست تا نمیدهیم. اردیبهشت هم که دکتر صحرائیان
خواست نسخه بنویسد گفتم نه دارو دارم. من از ذخیره دارو بدم میآید و سعی میکنم
بنا بر نیازم دارو بگیرم نه زیاد.
القصه
که تمام داروخانههای مهم که داروهای بیماران خاص را حتماً دارند جستیم و نبود که
نبود. حتی گفتند تیزانیدین هم نیست و شانسی که من آورده بودم مقداری تیزانیدین بود
که یکی از بیماران فیزیوتراپم که دیگر نیازی نداشت ـ اماسی نبود ـ داده بود به
دست مستحق برسد یعنی من. تیزانیدین در فقدان باکلوفن تنها شانس من بود. [من
بالاترین دوز ممکن باکلوفن را استفاده میکنم در کنار تیزانیدین.] خیلی بد بود.
یاد سال ۸۴ افتادم که یکهو آونکس بی آونکس. این در و آن در زدیم تا اینکه دکتر
سیامک بهرامپرور عزیز توانستند در آمل گیر بیاورند. چه گنجی بود خدا میداند.
جمعه
کاری از دستمان برنمیآمد جز امید واهی که من به سطح غلظت دارو در خونم داشتم تا
مدتی مقاومت کنم. از شب جمعه انقباضات شدید و ضرباندار متناوب و کشدار شروع شد.
دوباره زانوها چسبیدند به هم و از شدت فشار اسپاسم و درد هیچ نخوابیدم. به هر کسی
هم که اساماس دادم جوابی نرسید. شب جمعه البته خانم محجوب عزیز با خواندن پست
کوتاه فقدان باکلوفن در فسبوک با من تماس گرفتند و گفتند کمک میکنند.
شنبه
اسپاسم به دستهایم هم داشت میرسید. وزنه زدم و بافتم. نخواستم کم بیاورم. هر چند
انقباضات ضرباندار حسابی فیتیلهپیچم کرده بودند. ظهر بود که امیر زنگ زد که خواهر
یکی از همکارانش که در تولید دارو کار میکنند پرس و جو کردند و گفتند در فلان
داروخانه هست. من فقط خیابان آفریقایش یادم هست. ساعتی گرفته بود و داروخانه به
خاطر سفارش خانم فلان فقط سه ورق دارو داده بودند. امیر گفت سوسن میروم داروخانه
یاسمن که در ساختمانی که دکتر صحرائیان مطب دارد ـ خیابان فلسطین ـ هست، یا شانس
یا اقبال. باکلوفن و تیزانیدین داشتند. از دکتر نسخه گرفته بود و صد عدد باکلوفن
۲۵ گیرمان آمد همراه تیزانیدین.
به
مرحمت لطف دکتر اسماعیلیون هم ممکن است صد عدد باکلوفن ده میلی گیرم بیاید [شرمنده
دکتر عزیز من اصلاً توان نت آمدن نداشتم، دیشب امیر در وبلاگم کامنت شما را خواند
و فهمیدم. بینهایت ممنون]. فیزیوتراپم هم مقداری به دست آوردند ولی دوز و تعدادشان
مشخص نیست.
هنوز
هم معتقدم نباید دارو ذخیره کرد. این مقدار دارو نهایتاً میتوانند دو ماه ـ کمتر
ـ مرا ساپورت کنند، بعدش چی؟ آونکس نیست که با مشورت دکتر ایرانپور بگذارمش کنار.
لعنتی تا یکهو قطع شود پدر صاحب بچه را در میآورد. با این شدت اسپاسمی که دارم هم
نمیتوانم آرام آرام کاهشش بدهم، تازه تازه داشت پاهایم را رام میکرد. اگر نه
باید بوتاکس تزریق کنم که …
دیشب
نخوابیدم چون هنوز انقباض ضرباندار طولانی داشتم. خمیازه هم که میکشیدم اسپاسم
پاهایم شروع میشد. ولی با دومین دوز که خوردم ظاهراً آرام گرفته است.
امیر
برای تهیه داروهایم خیلی زحمت کشید. خیلی ممنونم آقا.
خواهر
دوست امیر گفتهاند هر کسی دارویی را گیر نمیآورد بگوید تا اطلاع دهند کدام
داروخانه دارد. از طریق تاریخ ارسال دارو به داروخانه متوجه میشوند.
این
بود قصهی من.