کتاب خواندنم نمیآید. جلد دوم مردمان سالخورده دولت آبادی را نصفه رها کردهام و گاهی روزهای تعطیل، زیر نور سپیدهدمان بالای سرم، تا بیدار شدن امیر، چُرتاچُرت، خداحافظ گری کوپر میخوانم. همشهری داستانهامان از آذر روی هم زیر میز عسلی تلنبار شدهاند. بی هیچ میلی. فیلم دیدنمان ولی به راه است. داریم وودی آلن تماشا میکنیم. شبکه نمایش هم از جیم کری کلی فیلم خوب پخش کرد. شاهگوش هم میبینیم. نوشتن و بافتن و نمد دوختن، گاهی گداری. نقاشی؟ مسکوت.
دلتنگیام برای خانهی پدری از حد گذشته است. برای هادی کوچولو، رها جون. دلتنگیهایم گاهی نیمه شب بیدارم میکنند بعد از یک خواب زیبا، با چشمانی که به اشک نشستهاند. مثل دیشب. و اشک طاهری که مرا توی خواب به گریه انداخت. توی اتاق عملی که دوازده سال باهاش زندگی کرده بودم، کنار همکاران خوب، همکاران حسود، همکاران نجیب. حرف میزدم از دلتنگیهایم و راه میرفتم از اولین گوشهی اتاق عمل قدیم تا آخرین گوشه اتاق عمل جدید. قشنگ بود. خیلی. دلم نمیخواست بیدار شوم ولی بیدار شده بودم و اشک هنوز توی مژههایم تازه بود.
دیگر به خیلی چیزها بیتوجه شدهام. در موردشان خیلی قبلتر به کفایت نوشتهام. آتش سوزی فلانجا و هیس فلان کس و بوس و بغل سیاسیون و چرت و پرتهای آقای ادب. برایم تماشای زرافهی جنگلی توی جنگلهای آفریقا که بزرگترین کشف جانوری قرن است از گوش دادن به تکراریترین صحبتهای فیلسوف و محقق و سوشیالوجیستهای من بعد از این لذتبخشتر شده است. دلم به این گرم است که بعد از دو هفته سرماخوردگی و کنسل کردن فیزیوتراپی، همچنان پاهایم نرم و مهربانند. که دیگر از دراز کشیدن روی تخت فیزیوتراپی و از پوشیدن کافوهای جدیدم وحشت ندارم. دلخوشیهایم ظریف و کوچک شدهاند. من هم مثل سهراب عاشق خزیدن سوسک میشوم گاهی.
چند هفته پیش موقع رفتن به کلینیک نزدیک خانه از ویلچیر پرت شدم وسط خیابان. پیادهروها که مناسب نیستند گفتیم از خیابان برویم یکهو دیدم روی زمینم. درد داشت. نه درد بدنی. قلبم درد گرفت از نابسامانی شهر پرطمطراقی به نام تهران که فرت و فرت جایزه میدهند به شهردار معظمش. دلم میخواست آن قهرمان صعود از پلههای برج میلاد که با کلی قر و فر جلوی دوربین میگوید ما معلولین هیــــــــــــــــــــچ مشکلی نداریم و دتیا گل و بلبل است و «هیچ معلولی پایین پلهها نمیماند» را میدیدم و به قول نقی توی سریال پایتخت میگفتم حالا من این دهنم را جر بدهم؟
من خوبم. حال پاهایم خوب است. کاش حال همه خوب باشد.
________________________________
* سید علی صالحی/ وقتی زرمان یادم میکند.
** ممنون محبوبه جان، ممنون مهسا جان که اینقدر برای خوب شدن حالم حضورتان سبز است.