آمدهبودم مفصل بنویسم که سال ۹۲ چه سال بدی بود برایم، دیدم همه نوشتهاند. فکر میکنم به اینکه من چقدر بد بودم در این سال و چقدر بد کردم به خودم و به تو؟ سال عجیب گزندهای بود. سال فرو ریختن. بعد به خوبیهایش میرسم. به «درد» که گذشت. به «خانه» که رفت. به «دوست» که گسست. به «خانواده» که شکست. نمیدانم. این همه که آمد نیکو بود. گذشت و رفت و گسست و شکست همه خوش بود.
خیلی آموختم. امید که ماندگار شود. خواندم و ننوشتم و بافتم و دوختم. نکشیدم. این میانه چو مار به تن تو چمبره زدهام. مهربانی که تویی. ماندگاری که تویی. بالا بلند نازنین من.
سال پیش رو هر چه که باشد گو باش. به راستی که با هر مشقتی، حکایتی است شیرین. من چشم
به رحمت او دارم. گو ببار.
* شهریار/حیدربابایه سلام