از ماجراهای واقعی

یکبار اینجا خبر دادم که سینما آزادی برای معلولین با یک نفر همراه بلیط رایگان می‌دهد.بعدتر خبر دادم که شرطش این است که یلخی و الله بختکی بروی ببینی چه فیلمی به ساعت یلخی بختی تو می‌خورد را ببینی و تازه روز سه‌شنبه و آخر هفته و تعطیل نباشد.
اینطوری شد که امیر جان که کلا مخالف این است که من معلولم، در ضمن تمام زندگی ما روی برنامه قبلی اداره می‌شود فلذا ما از این خوان گسترده سینما آزادی بی‌بهره ماندیم.
تا چند وقت پیش که یکهو با امیر قرار ملاقاتی با انسان بسیار شریفی پیش آمد، چون خارج از برنامه بود و خوب از خانه خارج شد بودیم و علی‌رغم گرمای شدید از هم پرسیدیم بعدش چیکار کنم؟ گفتم برویم سینما آزادی. گفت آخر ندیده‌ام چه فیلمهایی دارد، رزرو نکردیم که! گفتم یلخی الله بختکی می‌رویم ببینیم چه می‌شود. دیگر هم پرویز را نگذارید پارکینگ که برای یک ربع ساعت کم، سه هزار تومن کاسب شوند. بیرون منتظر شدم. امیر تماس گرفت که برای این ساعت، عصر یخبندان هست که یک ربع پیش شروع شده و «یحیی سکوت نکرد» که فقط یک ربع وقت داریم خودمان را بهش برسانیم. گفتم یحیی را زیاد شنیدم در موردش بریم. رفتیم. برای بلیط رایگان، یک برگ بلیط مهمان داده بودند. بله! من باید روی همان صندلی همراهم، صندلی چرخدارم می‌نشستم و فیلم رایگانم را می‌دیدم.
توی سالن نیمه پُر، روی ویلچیر نشستم و امیر هم کنارم روی صندلی‌های چرم قرمز تهِ تهِ سالن نشست. خانمی که برگ مهمان را داده بود هم آمد کنار ما نشست که مبادا ما سر مراقب را شیره بمالیم برویم جلوتر بنشینیم. ستونِ سالن تقریباً سمتِ چپ دیدم را گرفته بود. تمام اینها را فقط تماشای یک فیلم زیبا بود که التیام بخشید.
این بود ماجرای بلیط رایگانِ سینما آزادی تهران برای معلولین با یک نفر همراه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.