مرا تو بی‌سببی نیستی ..

همین دو روز پیش یک پست مفصلی توی ذهنم نوشتم که نشد بیایم اینجا پابلیش کنم. ماند و ماند تا نفسش تمام شد.

دارم کتاب عذاب وجدان می‌خوانم هنوز. دلم نمی‌آید از بس قشنگ است. چند روز قبل آیدا برای دور هم فیلم بینی‌شان، فیلم Amore را گذاشته بود توی اینستاگرامش. یاد تمام رنجهامان افتادم. تمام کتابها و فیلم‌های خوب و ماندگار داستان‌های واقعی دارند. انگار کسی جایی نشسته و روایت‌مان می‌کند. اما، احساس جاری و دوگانگی‌ها و گاهی چندگانگی‌های عاطفی را فقط کلمه است که می‌رساند. نه. نمی‌دانم. کسی که غیر از من و امیر، کنار ما، یا تنها آگاه از وضعیتِ من، این فیلم را ببیند، آیا حسش می‌کند. حتی اگر با ظریف‌ترین کلمات و شیواترین استعاره‌ها، نگاشته شده و یا با بهترین ری‌اکشن‌ها و متدها ساخته شده باشد نمی‌تواند. تنها یک عاشق است که با دیدنِ فیلمهای هندی اشکش جاری می‌شود. مادر باید بود تا اندوهِ صبور یک مادر فرزند مُرده در اسارت را درک کند که در آتش سوخته است. و جان دهد. ما فقط می‌خوانیم و می‌بینیم و می‌شنویم.

عنوانِ مسابقه داستان‌نویسی داستانِ همشهری، مدتهاست که ذهنِ مرا مشغول کرده است. چیزی در من قلم شده است. کسی هم در من مدام می‌نویسد و پاره می‌کند و از نو. من؟ دراز به دراز می‌افتم کفِ اتاق. خاطراتی که مشتاقند زودتر بیان شوند مانند مردمی که با  درِ درْ شرف باز شدن کوپه‌ای مواجه شده باشند بی‌تاب و هیجانزده‌اند. نمی‌نویسم وحشی. یا هم می‌نویسم؛ چون وحشی از وحشت است و وحشت گاهی از جا ماندن، از وحشتناک بودن جانوران، حس قوی‌تری است. وحشی می‌شوند که مبادا جا بمانند. به‌ش که دقت کنی دیگر بار منفی ندارد.

[همین‌طور که تایپ می‌کنم، نوازش کوچک مویی روی بازوهایم حس می‌کنم، دسته‌ای از موهایم را با دست کشیدن میانشان، بیرون کشیدم. گلوله‌اش می‌کنم. ریزش موهایم همان است، زیاد نشده است. فقط موی بلند که می‌ریزد خجم گلوله بیشتر می‌شود و وحشتم می‌شود و وحشی‌تر می‌شوم برای کوتاه کردنِ موهایم. من از وقتی یادم هست اکثراً موهایم کوتاه بوده، هیچ ربطی به بیماری و شیمی‌درمانی ندارد. فقط بلند که می‌شود، هول می‌کنم از دیدن موی بلندی که  ریخته است. همین.]

داشتم از نوشتنِ داستان می‌گفتم. داستانی که چند فصلش را در ذهنم نوشته‌ام که نظمی ندارد. توده بی‌رنگ و پیرنگی است که ناظمی نیست مرتبش کند. چماقی نیست ساکتش کند. مدام توی سرم هیاهویی است. هیاهویی که لاجرم قرار است با یک بیداری شروع شود و اشاره‌ای طولانی به یکی از نوشته‌های آیدا.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.