گربه خر میباشد (+) مُرد/ه است.
امسال تابستان که رفته بودیم تبریز، وقتی دیدیمش هر دو شوکه شدیم. نصف شده بود. به قدری لاغر و نحیف که اگر سرتقی و لوس بازیهایش برای مادر را نمیدیدم باور نمیکردم.
بیقراریاش را فهمیدیم که از بیالتفاتیهای مادر است. گرسنهاش بود. مادر دیگر نمیتوانست برود برایش چینهدان مرغ بخرد و خوب گربه خر میباشد مادر خاصهخور بود. برادرم هم که جای خدا نشسته و تعیین میکند کدام جانور به واسطه مفید بودن یا نبودنش مستحق است مادر را مدام شماتت میکرد که خیلیها گوشت پیدا نمیکنند بخورند تو گوشت میدهی به گربه؟ مادر خسته شده بود از هر دو. مدام سر گربه جان داد میکشید که برو! جان به لبم کردی. و گربه عاشقانه تاب میآورد.
از کجا میدانم عاشق مادر بود؟ همین امسال من و امیر و گربه توی حیاط نشسته بودیم. گوشهای کز کرده بود. مادر رفته بود بیرون. یکهو صدای سلام مادر به کسی در کوچهی خلوت را شنید. جلدی برخاست و دوباره خوب گوش داد، دمش را سیخ کرد و دوید سمتِ در. مادر که وارد جلویش معلق میزد در حالیکه نگاه از مادر بر نمیداشت جلو جلو و با حفظ فاصله، خودش را به دار و درخت مالان پیش میآمد. ابراز کردیم به مادر و مادر عصبانی گفت به درک. در پاسخ عشق گفت به درک.
گربه گرسنه بود. روی دو پا جلوی در حیاط منتظر میایستاد تا مادر با تکه گوشت تمیز شدهای ـ بله ـ در را باز کند. قلبم جرح میشود از یادآوری صحنهای که امیر با مقداری گوشت چرخکرده آمد حیاط و گربهی گرسنه دیوانهوار زیر پاهای امیر میرفت که بگیرد و من که داد میزدم خوب امیر بده بخورد خوب! عذابش نده! و امیر دنبال جای مناسب بود و نمیدانست جای مناسب شکم چسبیده به شکم گربه است.
چشمهای گربه خر میباشد را وقتی پشت پنجره زل میزد با میومیوی خفیف که طلب وعده میکرد را به خاطر میآورم.. آن تعلق خاطرش به مادر که داد و بیداد و جیغ هیچ احدی نمیتوانست حواسش را از مادر منحرف کند … اما در آن چند روزمان چه عجیب دلبسته بود به امیر. و دستهای امیر میتوانست این گربه جلد و لیز را نوازش کند. بی مهری مادر پریشانش کرده بود.
مادر گریان از گربه میگفت. گربه تمیز و باوفایش. گریان از رفتار خودش و اینکه چطور آخرین بار پناه برده بوده به توالت و وقتی تن نحیفش را نتوانسته از توالت بکشد بیرون، مادر با بیل برش داشته و دیگر فردا صبحش ناپدید شده است. گربه را ماشین زده بود. گربهای که خودش را از پشت بام پرت میکرد جلوی پاهای مادر که صدای افتادنش ما را میترسانْد که مبادا دست و پایش بشکند، نتوانسته بود از جلوی ماشین خودش را بکشد کنار؟
مادر گریان میگفت دو بار خوابش را دیده است و من که خوب میدانم اگر مادر با گربه محبوبش نامهربان شده بود دلایلی داشت دندانشکن که دیواری کوتاهتر از حبیبش نیافته بود اما دلداریاش میدهم و هم یادش میآورم که بارها گفتم مهربان باش با این مهربانِ بیخطا …
مادر میگوید دیگر در حیاط را قفل نمیکنیم، در و پنجره را نمیبندیم که …
و من بارها گریستهام از دیروز با هر بار به خاطر آوردنِ ته تغاری عزیز خانهمان .. که چه بد رفت. چه تلخ رفت ..
مادر میگوید خدا رحمتش کند. خدا رحمتش کند. خدا رحمتش کند و مادرم را ببخشد.
چقدر مادرتان مهربان است
خدا حفظش کند
مادرها مهربانند محبوبه جان. عین خودت
امان از دل بستن …
بانوی بادبادکم …