مثنوی هفتاد من

مَن اگر با مَن نباشم می شَوَم تنها ترین
کیست با مَن گر شَوَم مَن، باشد از مَن ماترین
مَن نمی دانم کی ام مَن ، لیک یک مَن در مَن است
آن که تکلیفِ مَنَش با مَن مَنِ مَن ، روشن است
مَن اگر از مَن بپرسم، ای مَن ای همزاد مَن !
ای مَنِ غمگینِ مَن، در لحظه های شادِ من !
هرچه از مَن یا مَنِ مَن ، در مَنِ مَن دیده ای
مثل مَن وقتی که با مَن می شوی خندیده ای
هیچ کس با مَن ، چنان مَن مردم آزاری نکرد
این مَنِِ مَن هم نشست و مثل مَن، کاری نکرد
ای مَنِ با مَن ، که بی مَن ، مَن تر از مَن می شوی
هرچه هم مَن مَن کنی ، حاشا شوی چون مَن قوی
مَن مَنِ مَن ، مَن مَنِ بی رنگ و بی تأثیر نیست
هیچ کس با مَن مَنِ مَن ، مثل مَن درگیر نیست
کیست این مَن ؟ این مَنِ با مَن زمَن بیگانه تر
این مَنِ،مَن مَن کنِ از مَن کمی دیوانه تر ؟
زیر بارانِ مَن از مَن پر شدن، دشوار نیست
ورنه مَن مَن کردنِ مَن ، از مَنِ مَن، عار نیست
راستی ! این قدر مَن را از کجا آورده ام
بعدِ هر مَن بار دیگر مَن ، چرا آورده ام ؟
در دهانِ مَن نمی دانم چه شد افتاد مَن
مثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد من

ناصر فیض

کتاب املت دسته‌دار

2 دیدگاه روی “مثنوی هفتاد من

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.