۱- دیروز برای تماشای انیمیشن خجستگان (+) وارد یوتیوب شدم و از این انیمیشن به آن یکی رسیدم به مناظره آقای تبار با آقای طاهری مؤسس فرقه موهوم عرفان حلقه (موهومش را به تحقیق نوشتم) و بعد چشمم افتاد به مصاحبه زنانی که از جهاد نکاح برگشته بودند. واقعاً طرز فکر اینها وحشتناک است. چطور میشود دختری که خودش علوم دینی میخواند قبول میکند که با جهاد نکاح مستقیم میرود بهشت؟! اینها چقدر عقب مانده و بی سواد هستند که قبول میکنند صرفاً با سه بار تکبیر گفتن بر هر مردی حلال میشوند و صرفاً با گفتن طلاق طلاق طلاق، میتوانند حلال دیگری شوند؟ این سلفیها چطور و با تحریف کدام آیهها توانستهاند اینطور دخترها و زنها را جذب خودشان بکنند که اینطور فداکارانه به استقبال بهشت بروند؟ جهل. جهل. جهل.
۲- چند وقت پیش در تلگرام عکسی فوروارد شد از یک لاکپشت. نوشته بود زیباترین لاکپشت جهان که در آبهای گرم زندگی میکند. بدن لاکپشت مشخصاً شیشه بود. گفتم بابا این کاملاً مشخص است که شیشهای است. سر و گردن و دستهاش چسبیده به لاکش، طرح بدنش، نداشتن چشم. گفتند «خدا را چه دیدی؟»
sea turtle glass pendant
۳. توی همان گروه قبلی که با عرض تأسف جملگی فوقدیپلم به بالا هستند، شعر «هر کس که بداند و بداند که بداند …» ابن یمین را که با دستکاری افتضاح و افزودن چندین بیت دیگر بسته بودند به ریش مولانا به اشتراک گذاشتند. حتی حکایتهای معنوی بودایی را هم میبستند به خیشک کوروش کبیر و من کارم شده بودم غلط گرفتن و راهنمایی کردن که بابا نکنید از این کارها شما تحصیلکردهاید خدای ناکرده!
امیر معتقد است نباید بگویم ولی من نمیتوانم بیتفاوت باشم. دعوتشان کردم کتاب بخوانند و اگر نه اهل کنکاش و حقیقتیابی باشند. این وسط یکی دو نفری واقعاً اعلام علاقه کردند و استقبال ولی مابقی سکوت اختیار کردند و گروهی گفتند «مهم نیست کوروش گفته یا دیگری مهم این است که سخن خوبی است.»
۴- وقتی برنامه فیتیله عبادت هفتاد سالهاش را به باد داد، توی همین گروه – اعتراضاتی صورت میگرفت که عمدتاً تند بودند. شعرهای سخیفی هم تولید میشد توسط شعرای «بزرگ» آذربایجان که به شدت مستهجن بودند. خیلی راحت به مادر طرف اهانت کرده بود که به چه جرأت به ترکها توهین کردهای. آخر به قول آن شیخ ای بیچاره ای شتر! اسم خودت را میگذاری اهل ادب؟! یکبار رفیقی که اعتراض کرده بود دو تا جوک لُری فرستاد. نوشتم فلانی شما که ناراحتی از توهین به ترکها، خوب نیست جوک لُری بفرستی.
اعتراض به فارسها تبدیل شد به اعتراض به من! وقتی متن بیانیه دانشجویان دانشگاههای همدان را منتشر کردند، نتوانستم از خیر غلط املایی کلمه «عقده» که «اغده» نوشته شده بود بگذرم. این شد که جوانترهای گروه بر آشفتند و مثل تمام ورژنهای جاهلی که معرف حضور است اعلام کردند که معلم اخلاق و ادبیات نمیخواهیم.
من هم گروه را ترک کردم.
قبلاً گروه بچههای مدرسه والت را هم به همین خاطر ـ کذبیات و جهل ـ رها کرده بودم.
۵- نوشته بودم که چیستا یثربی با نوشتن نازلترین نوع پاورقی، قشنگ یک مدتی نزدیک پنجاه هزار نفر را گذاشته است سر کار که چی؟ ترویج کتابخوانی. همان موقع به امیر گفتم این زن همه را گذاشته است سر کار ولی امیر پیگیر داستان بود تا اینکه در قسمت بیست و هشتم دیگر خودش هم معترض بود که این ما را سر کار گذاشته است. قسمت بیست و نهم را با خنده و تأسف البته دو تایی خواندیم و بعد رفتیم تا ببینیم «ملت» زیر پست اینستاگرامی خانم روزنامهنگار بینالمللی چی نوشتهاند. با هر کامنتی که امیر میخواند، من بیشتر و بیشتر به جهل و نادانی و سبکسری و بی مطالعهگی و باز هم جهل و باز هم جهل نسل جدید پی میبُردم. نمیتوانستم غمگین نباشم. نمیتوانستم حسرت نخورم که خانوادههای ایرانی حاضرند گوشی آخرین مدل برای بچههاشان بگیرند ولی کتاب؟ نه! دکور خانههاشان کریستال ـ از بنجل تا اصل ـ است و شمعدان و آینه و لاله عباسی اما، کتاب؟ … نه.
۶- با خودم فکر میکردم چطور زنانی حاضر شدهاند به خاطر بهشت به جهاد نکاح گردن بنهند ـ حتی با اجساست عاشقانه ـ؟ و جز جهل جوابی نداشتم. نه تعصب و نه خرافات هیچکدام به گرد پای جهل نمیرسند. و حالا با جهل وحشتناکی میان نسلهای جدید روبرو شدهام. و این جهل میتواند به آسودگی سرزمینی را که سهل است، جهانی را نابود کند. این جهل میتواند انسان را نابود کند. جهلی که عجیب رو به رشد است.
۷- در کنار این جهل، با فقدان بزرگتری هم روبرو هستیم. فقدان نخبه. ما هیچ نخبه فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نداریم. تا کسی میخواهد حرف بزند، توسط دو گروه سرکوب میشود و بزرگترین سرکوب را همین مردم کتابگریز مرتکب میشوند. مردم جاهل میکوبند و مردم دانا میگریزند یا سکوت میکنند. میماند یک گروه نخبهنما که گمان میکنند منظور از نخبه یعنی کسی که بیاید مخالف نظام حرف بزند. یا قرآن را از آخر به اول بخواند. یا معلق بزند!
۸- خواهر امیر چند سال قبل زیاد کتاب میخواند. گیرم کسی نبوده یاد بدهد چه کتابهایی بهترند ولی، با برخوردهای خواهر بزرگترش، درست مثل همسر برادر خودم که نگذاشت هانیه کتاب بخواند، رویه کتابخوانیاش ترک شد. تا همین چند وقت پیش که فهمیدم کتاب الکترونیکی میخواند. حالا گرچه ابداً از پیدیاف گرفتن کتابها قلباً خشنود نیستم ولی هر از گاهی کتاب صوتی یا الکترونیکی برایش میفرستم. مثل چشمهایش بزرگ علوی یا دختر پرتقالی. خوشش آمده است. برای دختر داداش کوچیکه هم فرستادم که کتاب دوست دارد. اینکه میگویند جهت ندهید به مطالعه کودکان اشتباه است. اشتباه محض است. به نظر من، باید خیلی یواشکی جهت داد. آرام آرام محیط رشد ایدئولوژی و چشمانداز را در آنها فراهم کرد. نباید رها کرد. بشر با تربیت انسان میشود.
۹- یادتان هست در پست سوسن جعفری مادر میشود نوشته بودم کودکان در پارک پرندگان از مادرها نمیپرسند؟ آیا مادرها نادان هستند؟ چرا کودکان نباید مادر باسواد داشته باشند؟ تصور نمیکنید همین اخلاق روزنامه خواندن یا اخبار گوش دادن مردها باعث شده است کودکان پدران را باسوادتر از مادران بدانند؟
حواسـ/تان/مان هست؟