دوستی با هرکه کردم آخرش بر باد رفت

این را می‌خواستم چند روز قبل بنویسم. ننوشتم ولی دردش را هنوز دارم حس می‌کنم. ماجرا از آنجا شروع شد که یکی در فیسبوک پیغام نوشت که سوسن خوبی؟ اسمش هر چه ناآشنا، آشنا می‌نمود. قبل از سوسن چطوری هم کلی نوشته بود که بله، یادش نیست کی مرا اد کرده که تازگی من اکسپت کرده‌ام و این صحبتها. تنها «امین» که می‌شناختم نویسنده وبلاگی بود که قالب خونین و مالین سالهای خیلی دور وبلاگم در پرشین‌بلاگ را طراحی کرده بود. و البته سه تا متن عالی انگلیسی هم برای سه درس جامععه‌شناسی به من رسانده بود که ترجمه کنم و هر سه آن موقع در نشریه مجازی جامعه‌شناسی منتشر شد و نمره خوبی هم گرفتم. القصه خوبی کرده بود در حقم. شناخته بودمش. خودش بود. با کله کاملاً طاس و ریش پرفسوری حالا مقیم خارج بود.

کمی که حرف زدیم گفتم فلانی از تو با امیر حرف می‌زدم همین چند روز قبل. گفت چی می‌گفتی؟ به امیر از آن سالی گفتم که با اتوبوس آمدم تهران. سال هشتاد و شش. اردیبهشت. قرار بود امین بیاید ترمینال دنبالم. نمی‌دانم چه پیش آمده بود که مجبور شدم با تاکسی تا جایی بروم که منتظرم بود. راننده نه که دربست باشد، تا مقصد هم مرا نرساند و شش هزار تومن از من پول گرفت و مرا وسط میدانی عجیب و غریب پیاده کرد که با چادر و چمدان مجبور بودم از موانع بسیار سهمگینی بگذرم تا برسم جایی که او با ماشین منتظرم بود. وقتی شنید چقدر پول دادم، عصبانی شد و …

این داستانِ ناقصی بود که بنا به دلیل مرتبطی برای امیر تعریف کردم. مابقی داستان را بارها تکه‌تکه برایش گفته بودم. داستان هدی و نیکو کلینی و شادی.

به اینجای صحبتم با او که رسید گفتم که چطور این سه نفر سالهای سال مرا شکنجه دادند. که چطور بعد از سفری که آنقدر نیکو ابراز شعف می‌کرد که مرا از نزدیک خواهد دید یا هدی که اصرار داشت حتماً بروم خانه آنها، یا شادی، و امین درست روز بعد از برگشتنم به تبریز با من قطع رابطه کردند و بدون اینکه به تلفن یا ایمیل یا پیغامهایم در مسنجر جوابی بدهند، وارونه در چاهی از پرسش و حیرت رهایم کردند. چطور ممکن است؟ بیایند با اصرار تو را ببرند خانه‌هاشان. اسراری را فاش کنند. نزدت آسوده چون دوستی کهن بگویند و بخندند، و بعد ناگهان … کات.

گفتم که درست تا همین چند سال قبل، درست تا همین دو سال پیش من هنوز سرگردان بودم. که چطور سه دوست کاملاً منفصل از هم، دقیقاً بعد از یک سفر گویی هرگز نبودند؟ آن همه شوق نیکو، اصرار هدی و مهربانی امین و خواهرانه‌گی شادی همه‌اش رویا بود؟ دروغ بود؟ آنقدر تمام وقایع آن سفر چند روزه را زیر و رو کرده بودم که باورتان نمی‌شود و همواره دنبال تقصیری بودم، ارتکابی که نشانم بدهد چرا. چطور.

می‌خندید؟

نه نخندید. درد کشیدم. سالهای سال. بعد اما، که آرز‌و و همسرش ناگهان، دقیقاً ناگهان رفتند که رفتند، با امیر که در مورد این وقایع صحبت کردیم به این نتیجه رسیدیم که مردم مشکل دارند. یک چیزی‌شان می‌شود. مریض هستند. آرزو و همسرش یک روز شهریوری جداگانه به من و امیر زنگ زدند. ما خانه مادر امیر بودیم و نشنیده بودیم. شب که دیدیم زنگ زدیم ببینیم چه شده. جواب ندادند. آنچه شده بود را فقط خدا می‌داند و خودشان. تا همین امروز نمی‌دانیم. این بود که فکر کردن به اینکه مردم چرا اینقدر راحت یک رفاقت را بدون احساس دِین و مسئولیتی قطع می‌کنند را بگذاریم کنار و یک «به درک» بگوییم و زندگی‌مان را بکنیم. «به اسفل‌السافلین» هم.

البته پاسخ امین عین پاسخ شادی بود. امین گفت آن روزها سخت افسرده بود و شادی هم سخت درگیر مشکلات بوده، هدی هم نمی‌دانم چه می‌کرده است. نگفته و برایم مهم نیست. توی فیسبوک بلاکش کرده بودم که خودش آمد و در اینستاگرام فالواَم کرد. البته خوشحالم در این مدت سر و سامان گرفته‌اند. خیلی هم خوب. گیرم امین همیشه فکر می‌کرده من قطع کرده‌ام!!! و شادی هم مرتب وبلاگم را می‌خوانده!!! و هدی؟ چه می‌دانم. فقط می‌دانم بیشتر از هر کسی به او گفته‌ام که چرا؟ چی شده هدی؟ و …

به امین گفتم دوستی زمانی برایم بسیار ارزشمند بود. دوستی حرمت داشت. اما حالا نه. برایم مهم نیست فلانی کجاست و چه می‌کند. حالم را بپرسند جواب می‌دهم اگر نه به من چه کجا هستند و چه می‌کنند. بی خبری خوش خبری. دیگر از «دوست» می‌ترسیم. از رابطه واهمه داریم. گفتم اگر می‌دانستم کی هستی اکسپت نمی‌کردم [من سخت اکسپت می‌کنم. چند روز قبل‌تر همین‌جوری دو سه نفر از ادهای قدیمی را اکسپت کردم]. برایش که حالا نمی‌نوشت چیزی آرزوی بهترین کردم و گفتم خداحافظ. اینکه گفت از طرف من دوستی را در فیسبوک نادوستی می‌کند را حدس نزدید؟

2 دیدگاه روی “دوستی با هرکه کردم آخرش بر باد رفت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.