کاش امروز صبح زود بیدار میشدم، رفتنی سر کار برف تند میشد، و میشد برگردم خانه، بنشینم کنار بخاری، لحافی دور تنم، پاهایم را میچسباندم به منطقه امن بخاری و چای مینوشیدم …
ای داد …
8 دیدگاه روی “برف”
سوسن جان برف برای همه است و خطرش هم برای همه. خدا به دست و پای مردم رحم کنه. در ضمن ما دو هیچ به شما باخته ایم. تا حالا یک ریزه هم برف نداشته ایم.
سوسن جان برف برای همه است و خطرش هم برای همه. خدا به دست و پای مردم رحم کنه. در ضمن ما دو هیچ به شما باخته ایم. تا حالا یک ریزه هم برف نداشته ایم.
وب دیگه عوضش پارسال هی دل ما را سوزوندی :))
دلم گیر کردن توی برف میخواد حتی 🙂 فقط ذکر دلتنگی بود
راستی تا به حال برای نمدی های خوشگلت به تنسی تاکسیدو و چاملی فکر کرده ای؟
کامشین جانم اینها مشتری ندارند. کسی نمیاد دنبالشون میمونه دستم.
خودم می گذارمشون روی تخم چشمم. گرون هم ازت می خرم که کیف کنی.
ای جانم کامشین جان.
هیچم قابلت را ندارد. ببینم چه میکنم :]
من تا حالا توی برف راه نرفتم…
:] واقعا؟