قسم

زخم همان زخم است. تار همان. تنیده بر  زخم. در بی‌صدایی مطلق.

دارد صبح می‌شود. مادر آیا بیدار است؟ خسته و دردآلود برخیزد به نماز. به حیاط. به گل‌هایی که دیگر نیستند. ماهی‌های حوض خالی. فرسودگی. ویرانی. مرگ چه نزدیک است.

این دوباره‌گی را مدیون کی هستم؟ این روانی و سرخوشی؟ این تن‌آسودگی و سبکباری این روزهای فرودای زندگی. فریب. سراب. نه. بلی.

کسی در من همیشه بیدار است. نمی‌خوابد. نمی‌رود. نمی‌میرد. مدام در گفتن است. حالا که دارم در این سکوت صورتی سحرگاه بیست و دوم فروردین، بعد از مدتها بی‌رمقی می‌نویسم، حتی با ویرگول‌هایم کار دارد. نیمه شب که از خواب رها می‌شوم، خواب‌هایم را تعبیر می‌کند. زمین که می‌خورم غُر می‌زند. بلند که می‌شوم گوشزد می‌کند. آخ چه تعبیر کردنی.

قلبم لبریز از تنگ‌دلیست. حرف‌های ناگفتنی سنگینند. رمق‌گیرند. نفس‌کُش. با کسی که در من نامیراست حرف می‌زنم. گیرم در حال گفتنِ مدام او باشد. قلبم را لرزان میان دست گرفته پیش می‌روم. پاره‌پاره پرچمی. لنگ‌لنگانِ ازلی که نباید ابدی شوند. من کجای این صحرا محشور خواهم شد؟ نظاره خواهم کرد. وحشت خواهم کرد. با صورت‌ها گرد خواهم شد. افسوس خواهم خورد و پرچم پاره‌پاره سخن خواهد گفت.

 سخن گفتنی.

ذهنم خانه‌ی اندوه است. غبارآلود و شلوغ. جهانگردی هستم گوشه عزلت برگزیده. حالا گیرم مجبور [این را کسی که در من نامیراست گفت اضافه کنم.] دست و پا بسته روی زمین و زمان این مکان لا مکان افتاده من باشم. دهانِ کسی که در من نامیراست به گفتن  مشغول. غبار در ستون واژگون نوری در رقص. غزلی ناتمام زندگی من باشد. غزلی بی عاشقیت. غزلی بی‌ پیِ دوستی. تنها و غریب و جهاندیدۀ گوشۀ عزلت گزیدۀ محو رقص غبار فضایی که هست یا نیست بحرانِ بی‌قوتی است منم.

تنیده بر تنی پر زخم. چاک‌چاک سرزمینی.

یک دیدگاه روی “قسم

  1. سلام سوسن بانوی عزیزم…
    برات بهترینها رو آرزو میکنم در سال جدید.
    “آلاه آنازی ساخلاسین و سیزه مین بیداق ایلسین”
    امیدوارم درست نوشته باشم:-)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.