حالا میفهمم اینکه از تهران فاصله گرفتهایم اصلا هم بد نیست. گیرم رفت و آمد برای امیر دشوارتر و طولانیتر شده است. ولی همین که امروز، همین الآن، توی خیابان فاطمی داخل ماشین نشستهام و با استنشاق کمترین هوای رد و بدل شده در زمان باز و بسته شدن درهای پرویز احساس سوزش گلو و تلخی دهان و کمی هم تهوع دارم فهمیدم که چقدر خوب شده که از تهران فاصله گرفتهایم. میگویم آقا شما هر روز چه میکشید توی این شهر؟ میگوید تازه امروز که خیلی بهتره.
اول این هفته امیر درد شدید در قفسه سینه و دست چپ داشت. آنقدر ترسیدم که تا برود دکتر و باهام تماس بگیرد زار زار گریه کردم. برگشت خانه گفت دکتر تا شرح حال گرفت خندید و گفت شما بیست و چندمین مراجع من هستید با این علایم. همهاش به خاطر هوای آلوده است.
سروش رضایی یک کلیپ ساخته که همه شبکهها توی هر برنامهای؛ از کودک گرفته تا اخبار سیفونکشی دارند از آلودگی هوای پایتخت حرف میزنند. در نهایت تلویزیون را خاموش میکند و ما دو جفت چشم با یک کنترل توی دست زیر کپهای از ریزگرد میبینیم. توی اهوازند.
ای وای اهواز
چه خوب! ما هم آرزو و برنامهی همیشگیمون اینه که بالاخره یه روزی دل رو بزنیم به دریا و همت کنیم و از تهران دور بشیم. سخته ولی از این نفستنگی که بدتر نیست.
تهران نیستى دیگه ؟ کجا رفتى؟