بیست ساله بودم که خانمی در سیپیآر بیمارستان شهدا گفت به بالشت بگو چه ساعتی بیدارت کند و بخواب. باورم نمیشد ولی تا الان که کار کرده. ولی به نظرم بهتر است کمی هم روی مثانهام کار کنم و مثلا بگویم مثانه جان ساعت پنج صبح بیدارم کن. بعد بگیرم تخت بخوابم.
دو سه روز پیش آقای قارایی مستندساز، همانی که مستند ایرانگرد را ساخته و اجرا کرده عکسی از کلینیک بهنام گذاشته بود و ازشان تعریف کرده بود. با آقای بهنام و خانم دکتر نفرزاده عزیزم. یک دل سیر نگاهشان کردم و دلم گرفت. دلتنگ شدم. چقدر گذشته است؟ چند وقت پیش نبود که پست این یکی آیدا بُردم به فضای کلینیک و صبحهای زود و آخرین کابین درست رو به بالکن و پنجره و خانم نفرزاده که گفت ببین من کاری میکنم بتونی بلند شی کارهات رو انجام بدی. و طوری این را گفت که دلم و پشتم قرص شد.
صبحهای زود خلوت و حامد. بعد کمکم صورت و سر و بعد هیکل آقای بهنام از در وارد میشد به سلام و تشویق. پدرانه و برادرانه. و قولی که دادیم به هم که به در دفترش که رسیدم چایی مهمانم کند و من از زور خستگی و سرخوشی مستانهای داد زدم آقای بهنام بیایین مهمونتون رسید.
اسمها دارند فراموشم میشوند. کاش مینوشتمشان آن روزها. از آقای پیری که قرار بود کاملاً که راه افتادم برویم بالای دربند کباب. دکتر سوهانی. دخترهای منشی. و خانم نفرزاده…
هیچوقت ادعا نکرد کارش حرف ندارد. گفت من اولین بیمار اماسی او بودم. بیادعا برای غلبه بر ترس من از درد، چراغهای کلینیک را خاموش میکرد و موسیقی ملایمی پخش میشد توی محیط. با این پاهای خشک و دردناکم آنقدر صبوری کرد و مهر ورزید که انگشت شصت دست راستش دچار مشکل شد. آقای بهنام گفت آن اوایل بعد از رفتن من، مینشسته به فیزیوتراپی انگشت خودش. این را روزی گفت که با قدمهای کوچک رسیدم درِ دفترش و چایی خواستم. شش ماه گذشته بود؟
دلم برای ذوق همهشان موقع قدم برداشتنم در راهروی باریک کابینها تنگ شده است و برای صدای واکر که شالاپ چیلیک در سکوت فضا طنین میانداخت. و امیر که پشت من، بردبارانه عرق میریخت تا من قدم از قدم که برمیدارم به او تکیه کنم. بله. من روزی، حدود یک سال و اندی پیش راه رفتم و بعد…
و بعدش مهم نیست. بعدش همه دلتنگی بود و عزم و اراده برای نجات خودمان از اندوه و پشیمان نیستم. بعدش هر روز دلتنگی برای کلینیک و صورت قرص ماه خانم نفرزاده. مهربان و صبور و کاربلد.
مثانه بیوقت بیدارم کرده ولی بد هم نشد. بالاخره نوشتمش.