استیو تولتز کتاب جز از کل خودش را هولناک شروع میکند. وقتی میخواندمش با خودم گفتم خب، من راه رفتن را خیلی دوست داشتم پس پاهایم را از من گرفتند اما این نبود. آزادی هم نبود. چیزی که از من گرفته شد استقلالم بود.
استیو تولتز کتاب جز از کل خودش را هولناک شروع میکند. وقتی میخواندمش با خودم گفتم خب، من راه رفتن را خیلی دوست داشتم پس پاهایم را از من گرفتند اما این نبود. آزادی هم نبود. چیزی که از من گرفته شد استقلالم بود.
چه قدر غصه ناک بود نوشته ت سوسن بانو
به امید روزی که از بهبودیت بگی خانوم هنرمند با اراده
عزیزم 😘
چه قدر بعضی حرفا ناجور راستن . من عاشق عشق بودم عاشق اینی که همیشه هر کاری رو ت در نهایت علاقه و عشق انجام بدک مثلا آرزوم این بود که یه پرستار مهربون و از خود گذشته بشم اما دنیا من رو سمتی برد که به زور هم شده نفرت رو یاد بگیرم